گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملکوت قرآن جلد 1
كتاب نورملكوت قرآن / جلد اول / قسمت ششم: تفسير آيه لاتقل لهما اف، تفسير آيه لايقتلن اولادهن، داستان بيعت زنان با پيامبر، حرمت سقط جنين و انتحار

 

تفسير آيۀ: وَ لَا تُقُلْ لَهُمَا أُفٌ وَ لَا تَنْهَرهُمَا وَ قُل‌ لَهُمَا قَولاً كَريماً

وسپس حضرت صادق عليه السلام گفتند: أمَّا اينکه خدا ميگويد: إمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ اَحَدُ هُمَا أو کلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا اُفِّ وَ لَا تَنْهَرُهَما. معنايش آنستکه: اگر آنها ترا ناراحت وخسته وملول نمودند، تو به آنها اُفّ هم نگو! و اگر تو را زدند، تو آنها را دفع مکن، و از خود مران! و معناي وَ قُلْ لهما قولاً کريماً آنستکه:اگر ترا بزنند؛ تو به آنها بگو: خداوند شما را مورد غفران خود قرار دهد. اينست معناي قول کريم. يعني گفتار بزرگوارانه.

ومعناي وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ آنستکه: چشم خود را بر آنها خيره مکن؛ و نظر تند و حادّ منما؛ بلکه نظر رحمت و رقّت باشد؛ و صدايت را بلندتر از صداي ايشان مکن! و دستت را بالاتر از دست آنها مدار! و در راه رفتن پيشاپيش آنها راه مرو، و گام برندار![1]َ

و نيز در اُصول کافي با سند متّصل خود از حضرت صادق عليه السلام وارد است که: فرمود:


صفحه140

لَوْ عَلِمَ اَللهُ شَيْئاً أدْنَي مِنْ اُفًّ لَنَهَي عَنْهُ، وَ هُوَ مِنْ أدْنَي الْعُقُوقِ، وَ مِنَ الْعُقُوقِ، أنْ يَنْظُرَ الرَّجُلُ إلَي وَالدَيْهِ، فَيَحُدُّ النَّظَرَ إلَيْهِمَا.[1]

(اگر خداوند چيزي را از اُفّ گفتن پائين‌تر ميدانست، هر آينه از آن نهي می‌نمود (يعني اُفّ گفتن مثل اينست که پدر و مادر انسان چيزي بگويند؛ وإنسان را ناخوشايند آيد، و انسان بگويد: آخ يا آه! که اين کلمه، کوچکترين و نازل ترين کلمه‌ای براي إنکار است.)

و اينکه اگر کسي به پدر و مادرش اُفّ بگويد، عاقِّ والدين می‌شود، اين پائين ترين درجه از عاقّ شدن است. و بعضي از أقسام آن اينست که: انسان به پدر و مادر نظر تند بنمايد.)

ببينيد: اين تعليم و تربيت عالي، و اين منهاج و روش ملکوتي را که قرآن به تعليم آن، سبل سَلام را نشان داده است؛ با تعليمات ملل کُفر، و رفتار بعض از جوانان مغرور اروپا رفته، و إمريکا رفته ما که زرق و برق تمدّن ضالّه که تا چقدر بادهَوي دماغشان را پرکرده است تفاوت دارد که: بر پدر خود در محافل و مجالس مقدّم می‌شوند. من خودم دکتر جوان متخصّص را ديدم که: در مجلس بر پدر پير خود پيش افتاد؛ و پدرش به دنبال او بود. و از اين عجيب‌تر نقل شد: دکتر متخصّص جواني از ناحيه کُفر برگشته، و رفقا و دوستان جوانش از هم دوره‌ای هاي سابق، به ديدنش آماده بودند؛ و پدر پيرمرد او دّم در مشغول خدمت و پذيرائي بود.

دکتر مغرور از شدّت غرور، به ميهمانان ميگفت: اين مرد مستخدم منزل ماست!

اُفًّ لَکُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللهِ. [*]

(اُفّ باد بر شما، و بر اين بت هاي تخيّلي و پنداري را که در ذهن خود آفريده؛ و بجاي پرستش خداوند، از اينها پرستش می‌نمائيد!)


صفحه141

حقّاً إنسان اگر کلمه اُفّ را بر أفکار و أهوآء اين تازه به دوران رسيدگان متکبّر و مستکبر إعمال کند؛ و بر‌ آنها و پندارشان، و بر روش و منهاجشان اُف و تف بفرستد؛ جا دارد.

آيا اين أعمال از ملّتي سرميزند که رسول خداونديش فرموده است: الْجَنَّةُ تَحْتَ أقْدَامِ الْاُمَّهَاتِ؟![2]

(بهشت در زير گام هاي مادران است).

اين بحث علمي و تفسيري از اين آيه؛ و أز طرف ديگر، بحث وجداني و شهودي از تأثير دعاي مادر و پدر براي فرزند؛ و قدرت و قوّت بالا بردن وي را به معارج و مدارج کمال؛ و شواهد وتجربيّاتي که مشهود است؛ بقدري است که از حیطه گنجايش خامه بيرون است.

داستان‌ دوره‌ گردي‌ كه‌ در اثر خدمت‌ به‌ مادر براي‌ او كشف‌ حجاب‌ ملكوت‌ شد

(خدمت‌ به‌ مادر به‌ واسطۀ آب‌ دادن‌ در شب‌ تار و كشف‌ حجاب‌ ملكوت‌ )

من در اينجا فقط يک برخورد خود را با کسي که در أثر خدمت مادر، به مقام عالي رسيده بود، و کشف حجاب هاي ملکوتي براي او شده بود، براي شما بيان ميکنم.

يکروز درطهران، براي خريد کتاب، به کتاب فروشي إسلاميّه که در خيابان بوذر جمهري بود رفتم، يکي از شرکاي اين مؤسسّه آقاي حاج سيّدمحمد کتابچي است که در أنبار شرکت واقع در منتهي اليه خيابان پامنار، قرب خيابان بوذر جمهري و کتابفروشي، مشغول کار و از ميان برادران شريک، او مسئول أنبار و إرسال کتب به شهرستانها و يا أحياناً فروش کتاب هاي کلّي است. من براي ديدار ايشان که با سابقه ممتد دوستي و آشنائي غالباً از ايشان ديدار مينمودم به محلّ أنبار رفته و کتابهاي لازم را خريداري نمودم. صبحگاه قريب چهار ساعت به


صفحه142

ظهر مانده بود.

مردي در آن أنبار براي خريد کتاب آمده، و کمر بند چرمي خود را روي زمين پهن کرده بود؛ ومقداري از کتابهاي ابتياعي خود را بر روي کمربند چيده بود؛ از قبيل قرآن، و مفاتيح، و کليله و دمنه، و بعضي از کتب قصص و رسائل عمليّه و مشغول بود تا بقيّه کتابهاي لازم را جمع کند؛ و بالاخره پس از إتمام کار، مجموع کتاب‌ها را که در حدود پنجاه عدد شد، در ميان کمربند بست؛ و آماده براي خروج بود که: ناگهان گفت: حبيبم الله. طبيبم الله يارم. يارم. جونم. جونم.

چون نگاه به چهره‌اش کردم، ديدم. خيلي قرمز شده، و قطراتي از عرق بر پيشانيش نشسته؛ و چنان غرق در وَجْد و سرور است که حدّ ندارد. گفتم: آقاجان! درويش جان! تنها تنها مخور، رسم أدب نيست!

شروع کرد يک دور، دور خود چرخ زدن؛ آنگاه با صداي بلند و سوزناک اين أبيات از باباطاهر عريان را بسيار شيوا و دلنشين خواند:

اگر دِلْ دلبرِ دلبرْ کدام است؟         وگر دلبر دلِ دل را چه نام است؟

دل و دلبر بهم آميته وينُم              نذونُم دل که و دلبر کدام است؟

دلي ديرُمْ خريدار محبّت                     کز او گرم است بازار محبّت

لباسي بافتم بر قامتِ دل                         زپودِ محنت وتار محبّت

غم عشقت بيابون پرورم کرد                هواي بخت بی‌بال و پرم کرد

بمو گفتي صبوري کن صبوري         صبوري طرفه خاکي بر سرم کرد

به صحرا بنگرُم صحراتَه وينُم                     به دريا بنگرُم درياتَه وينم

بهر جا بنگرم کوه و در دشت                 نشان از قامت رعناته وينم


صفحه143

در اينحال ساکت شد، و گريه بسياري کرد؛ و سپس شاد و شاداب شد، و خنديد.

گفتم: أحسَنت! آفرين! من حقير فقير و امانده هستم. انتظار دعاي شما را دارم! شروع کرد به خواندن اين أبيات:

مواز قالوا بلي تشويش ديرُم         گنه از برگ و بارُون بيش ديرُم

اگر لَاتَقْنَطُوا دستم نگيره                     مواز يَا وَيْلَتَا أنديش ديرُم

بورَه سوتَه دلان تا ما بناليم                  زدست ياربي پروا بناليم

بشيم با بلبلِ شيدا به گلشن                اگر بلبل نناله ما بناليم

***

بورَه سوتَه دلان گردِهم آئيم         سخن واهم کريم غم وانمائيم

ترازو آوريم غمها بسنجيم             هر آن غمگين تريم سنگين‌تر آئيم

گفت: الحمدالله راهت خوب است. سيّد! سر به سرما مگذار! من بيچاره وامانده ام؛ تو هم باري روي کول ما ميگذاري؟! آنگاه گفت:

يک روز من در همين أنبار آمدم؛ کتاب بخرم؛ علاّمه دهخدا [3]هم آمده بود، قدري با هم صحبت کرديم، من باو گفتم: إنصافاً شما زحمت کشيده‌اید! حقيقتاً رنج برده‌اید؛ ولي تصوّر مکنيد مطلب با اينها تمام می‌شود. حيف اگر عمر در راههاي ديگر صرف می‌شد؛ چه بهره‌ها بود؟ چه خبرها بود؟ اينک بياور ببينم تا چه داري؟! بيا تا ببينم در دستت چيست؟!

تَه که ناخوانده‌ای علم سماوات              تَه که نابرده‌ای ره در خرابات


صفحه144

تَه که سود و زيان خود نذوني         به يارون کي رسي هيهات هيهات

علاّمه تکاني خورد آنگاه قدري در فکر فرو رفت؛ و رنگش قدري تغيير کرد؛ و هيچ جوابي به من نداد.

من شما را می‌ شناسم؛ در مسجد قائم نماز ميخوانيد؛ به آن مسجد آمده ام؛ بازهم می‌آيم. من جاي معيني ندارم. شب‌ها خواب ندارم؛ در طهران پارس، طهران نو، طَرَشت. و اين طرف و آن طرف ميروم، به قهوه خانه‌ها ميروم؛ و سرميزنم. منزل سابق ما نزديک دروازه شميران بوده است. ولي از وقتيکه مادرم فوت کرده است، کمتر به آن منزل ميروم.

گفتم: عنايات از جانب خداوند است. ولي آيا به حسب ظاهر براي اين عناياتي که به شما شده است؛ سبب خاصّي را در نظر داري؟!

گفت: بلي! من مادر پيري داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود؛ خودم خدمتش را می‌نمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛ و غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميکردم؛ و خلاصه بهرگونه درتحمّل خواسته‌هاي او در حضورش بودم. و او بسيار تند و بدأخلاق بود. بَعْضاً فحش ميداد؛ و من تحمّل ميکردم، و بر روي او تبسّم ميکردم. و بهمين جهت عيال اختيار نکردم، با آنکه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهداري عيال با اين خلقِ مادر مقدور نبود. و من ميدانستم اگر زوجه‌ای انتخاب کنم، يا زندگاني ما را بهم خواهد زد؛ و يا من مجبور می‌شدم مادرم را ترک گويم. و ترک مادر در وجدانم و عاطفه ام قابل قبول نبود؛ فلهذا به نداشتن زوجه تحمّل کرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم.

گهگاهي در أثر تحمّل ناگواريهائي که از وي به من می‌رسيد؛ ناگهان گوئي برقي بر دلم ميزد، و جرقّه‌ای روشن می‌شد؛ و حال خوش دست ميداد، ولي البته دوام نداشت وزود گذر بود.

تا يک شب که زمستان و هوا سرد بود – و من رختخواب خود را پهلوي او و در اطاق او ميگستردم، تاتنها نباشد، و براي حوائج، نياز به صدا زدن نداشته


صفحه145

باشد – در آن شب که من قلقلک را (کوزه را) آب کرده – و هميشه در اطاق پهلوي خودم ميگذاردم که اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم – او در ميان شب تاريک آب خواست.

فوراً برخاستم و آب کوزه را در ظرفي ريخته، و باو دادم و گفتم: بگير، مادر جان!

او که خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر کرد که: من آب را دير داده ام؛ فحش غريبي به من داد، و کاسه آب را بر سرم زد. فوراً کاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم! که ناگهان نفهميدم چه شد؟

إجمالاً آنکه به آرزوي خود رسيدم؛ و آن برق‌ها و جرقه‌ها تبديل به يک عالمي نوراني همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداي من، طبيب من، با من سخن گفت. و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است که ادامه دارد.

در اينحال گيوه خود را وَر کشيد؛‌و کتاب‌ها را به دوش گرفت، و خداحافظي کرده و گفت: إنشاء الله پيش شما ميآيم؛ و به سمت دَرِ أنبار براي خروج رفت. در اينحال روي خود را به طرف ما کرده؛ و اين غزل را با همان آهنگ خواند:

منم که گوشه ميخانه خانقاه منست             دعاي پير مغان وردِ صبحگاه منست

گرم ترانه چنگ و صبوح نيست چه باک         نواي من به سحر آهِ عذرخواه منست

زپادشاه و گدا فارغم بحمدالله                     گداي خاک درِ دوست پادشاه منست

غرض زمسجد و ميخانه ام وصال شماست      جز اين خيال ندارم خدا گواه منست

از آن زمان که برين آستان نهادم روي            فراز مسند خورشيد تکيه گاه منست

مگر به تيغ أجَل خيمه برکنم ورنه                رميدن از در دولت نه رسم و راه منست

گناه اگر چه نبود اختيار ما حافظ                       تو در طریق ادب باش و گو گناه منست [4]


صفحه146

و ما ديگر او را نديديم؛ تا يک روز نزديک غروب که با تاکسي به مسجد ميرفتم؛ و در چراغ قرمزِ دروازه شميران منتهي اليه خيابان فخرآباد ماشين توقّف کرد، از پشت شيشه ماشين سلامي کرد، و با انگشت مسبّحه خود (سبّابه) به شيشه ماشين زده و إشارةً گفت: دالّي.

من هم سلامي کردم، و ماشين حرکت کرد.

و من داستان او را براي بعض از دوستان که در نواحي دروازه شميران سکني دارند؛ تعريف کردم؛ گفتند: ما او را می‌شناسيم؛ و مادر او را که چند سال فوت کرده است، نيز با همين أخلاق و کيفيّت می‌شناختيم.[5]

و أمّا آقاي حاج سيّد محمّد کتابچي شرح حال او را بدينگونه بيان کردندکه: او مردي است دست فروش. مقدار کمي از ما کتاب ميخرد، بهمان مقداريکه ميتواند آنها را آنروز بفروشد؛ و در کنار خيابان بساط پهن ميکند؛ و کتابها را که مورد لزوم مردم است ميفروشد. او مرد درست حسابي است. هر روز صورتي می‌آورد؛ و ما کتابهايش را براي او جور ميکنيم؛ عصر همانروز که کتابها را فروخت؛ وجهش را ميآورد.

بعضي از أوقات تجاهل ميکند؛ بطوريکه کسي او را نمي شناسد. وما حالات بسيار خوبي از او ديده ايم.

باري منظور از اين قضيّه، بيان نتائج معنوي خدمت به مادر که: چون دلش گشوده شود، درِ آسمان باز می‌ شود. دل مادر گنجينه مِهر خدا و سِرِّ خداست. اگر بسته باشد، درهاي آسمان بسته است و اگر باز شود، درهاي آسمان باز می‌شود.

ديده شده است: چه بسياري از أفراد سالک راه خدا به تهجّد و قيام شب، وصيام نهار، و رياضت هاي مشروع مدت‌ها به سربرده‌اند؛ ولي چون رفتارشان با مادر و پدر خوب نبوده است، از زحمات خود طرفي نبسته؛ و پس از ساليان متمادي کشف بابي براي آنها نشده است. ولي أفرادي نظير همين مرد مذکور که


صفحه147

زياد هم به رياضات، و مستحبّات، و نوافل، و ترک مکروهات مشغول نبوده‌اند أمّا درأثر مراعات همين اُموري که به نفوس مردم وابسته است؛ از قبيل نرنجانيدن زيردست، و نرنجيدن از مردم، و توقير و تکريم در مقابل ذوي الحقوق، از بزرگان، و أولياء، و والدين، به مقامات عاليه، و درجات ساميه نائل آمده‌اند.

باري از بحث دراين آيه مبارکه و بيان، اين قضيّه معلوم شد: چطور قرآن به سوي سُبَل سَلام رهبري ميکند؟ و بر مرد دست فروش، تهي دست که گيوه خود را وَر ميکشد، و سرمايه و بضاعت مزجاة خود را هر روز به دوش ميکشد، چنان يقين و بصيرتي ميدهد که: عقلاي عالم از ادراک آن عاجز، و او بر همه تعّينات و اُمور اعتباريّه لبخند ميزند، و با چشمي باز و ملکوتي در عالم گذر ميکند؛ و بر مردم نابينا و کور از إدراک حقايق و معنويّات ترحّم می‌نمايد؛ و خود را صدرنشين عالم إمکان و فراز مسند خورشيد را تکيه گه خود می‌بيند.

آيات‌ قرآن‌ دالّ بر آنكه‌ بينايانند كه‌ قرآن‌ را حقّ مي‌بينند ؛ و كسي‌ كه‌ حقّ نمي‌بيند كور است‌

در اينجا ديگر نبايد تعجّب کنيم که: چگونه قرآن اين أفراد را صاحب يقين و حقّ، و مخالفاتشان را کور تلقّي ميکند؛ و آنان را اُولوالألباب و صاحبان خرد و فهم معرّفي می‌نمايد؛ و بر مخالفانشان لعنت ميفرستد؛ وعاقبت وخيمي رابرايشان در انتظار است:

أفَمَنْ يَعْلَمُ أنَّمَا اُنْزِلَ ألَيْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَأعْمَي إنَّمَا يِتَذَکَّرُ اُولُوالْألْبَابِ. الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اَللهِ وَلَايَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ – وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أمَرَاَللهُ بِهِ أنْ يُوصَلَ و يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ – وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أقَامُوا الصَّلَوةَ وَأنْفَقُّوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِراًّ وَ عَلَانِيَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ اوُلئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ أَبَآئهِمْ وَ أزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلَئکَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ – سَلَامٌ عَلَيْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ- وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اَللهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أمر اَللهُ بِهِ أنْ يُوصَلَ وَ يَفْسِدُونَ فِي الْأرْضِ اُولَئکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ[6].


صفحه148

(پس آيا آن کسي که ميداند آنچه را از سوي پروردگارت به تونازل شده است، حقّ است؛ مثل کسي است که کور است؟ اينست و جز اين نيست که: اينحقيقت را صاحبان خرد و عقل ميفهمند؛ و بدان ميرسند.

صاحبان خرد کساني هستند که: به عهد خدا وفا ميکنند؛ و پيمان را نمي شکنند؛ و آن کساني هستند که به آنچه را که خداوند أمر به صِلِه‌اش نموده، صِلِه می‌نمايند، و از پروردگارشان در خشيت اند؛ و از بدي حساب در هراسند.

وآن کساني هستند که به جهت جستجوي وجهِ پروردگارشان، صبر و شکيبائي پيشه دارند؛ و إقامه نماز ميکنند، و از آنچه را که ما به ايشان روزي کرده ايم، در پنهان و آشکارا، إنفاق می‌نمايند؛ و با نيکي بدي را دفع می‌کنند و از خود می‌زدايند، عاقبت اين خانه، فقط اختصاص به ايشان دارد، عاقبت وآخرت آنها در بهشتهاي عدني است که در آنها داخل می‌ شوند؛ و همچنين هر کس از پدرانشان، و أزواجشان، و ذرّيّه شان صلاحيّت داشته باشد، با آنها داخل می‌شود. و فرشتگان سماوی از هر در بر آنها وارد می‌شوند؛ و سلام بر آنها می‌کنند ( و عالم آنها را عالم سَلام و اسم سَلام حضرت أحديّت قرار می‌دهند) بواسطه صبر و شکيبائي که در دنيا نموده‌اند؛ پس چه نيکو عاقبتي است، عاقبت اين خانه.

و کساني که پيمان خدا را پس از آنکه به آن متعهّد شده‌اند، می‌شکنند؛

ومي بُرند آنچه را که خداوند به صِلِه آن أمر نموده است؛ و در زمين فساد می‌کنند؛ لعنت و دورباش از رحمت حق از براي ايشانست، و بدي عاقبت خانه نيز از براي ايشانست )

آياتي‌ از قرآن‌ مجيد كه‌ دلالتش‌ بر سبل‌ سلام‌ واضح‌ است‌

و از جمله آياتي که بر سُبُل سَلام رهبري دارد، اين کريمه است:

إنَّ اَللهَ يَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَاْلإحْسَان وَ إيَتِاءِ ذِي الْقُرْبَي وَ يَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. [7]


صفحه149

( حقاًخداوند شما را به عدل و إحسان و رسيدگي و إنفاق به نزديکان أمر می‌کند؛ و از هر کار منکر و زشت و قبيح، و فحشاء، و ستم نهي می‌نمايد و شما را پند اندرز می‌دهد ، باميد آنکه متذکّر گرديد )

و از جمله آيات، اين کريمه است:

يَا اَيُّهَا الَّذِينَ أَمَنُوا کُونُوا قَوّامِينَ لِلّهِ شُهَدَآءَ بِالْقِسْطِ وَلَايَجْرِ مَنَّکُمْ شَنَئانُ قُوْمٍ عَلَي أنْ لَاتَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أقْرَبُ لِلتَّقْوَي وَاتَّقُوا اَللهَ إنَّ اَللهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.[8]

( اي کساني که ايمان آورده‌اید، در راه خدا، و براي خدا، ايستاده و استوار و محکم باشيد! شهادت و گواهي به عدل و قسط دهيد! و دشمني و عداوت و ستيزگي گروهي که با شما دارند، شما را بر آن وادار نکند که: در شهادت از عدالت تجاوز کنيد ( و حق را بر لَهِ دوست، و بر عليه دشمن بدهيد!) عدالت را پيوسته پيشه سازيد که عدالت شما را به تقواي إلهي نزديکتر می‌کند؛ و تقواي خدا را بجاي آوريد؛ زيرا که حقاً خداوند به آنچه بجاي می‌ آوريد؛ خبير و آگاه است)

و از جمله آيات، اين کريمه است:

قُلْ يَا أهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إلَي کَلِمَةٍ سَوَآءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَکُمْ أنْ لَانَعْبُدَ إلَّااَللهَ وَ لَا نُشْرِکَ بِهِ شَيْئاً وَ لَا يتَّخِذَبعضنا بَعْضاً أرْبَاباً مِنْ دُونِ اَللهِ فَإنْ تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُواِ بانَّا مُسْلِمُون.[9]

(ای پیغمبر :بگو : ای صاحبان کتاب (ملّت یهود و نصاری که صاحبان تورات و انجیل هستند) بیائید ما و شما به سوی کلمه و گفتاری که بین ما مشترک است (و هر دو بدون هیچ تفاوت آن را پذیرفته ایم )گرد آئیم؛ و آنرا میزان و معیار کار خود اتّخاذ کنیم ؛و آنرا گفتار و کلمه اینست که : غیر از خدا را پرستش


صفحه150

نکنيم؛ و هيچ چيزي را أنباز و شريک براي او قرار ندهيم؛ وبعضي از أفراد ما بعض ديگر را ربّ و مؤثّر در رُشد و پرورش خود نداند، وأرباب وصاحب ولايت نگيرد؛ و فقط ربّ و مؤثّر در رشد و کمال، خداوند بوده باشد. (زيرا که يهود و نصاري، علمآء وبزرگان خود را أرباب وموثر ميدانستند.)

پس اي پيامبر! اگر آنها از اين پيشنهاد تو روي گرداندند؛ شما به آنها بگوئيد: شما گواه باشيد که: ما تسليم أمر خداوندمان هستيم؛ و بدين کلمه حق اعتراف داريم!)

و از جمله آيات؛ اين کريمه است:

وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوأَدَ کُلُّ اُولئکَ کَاَنَ عَنْهُ مَسْؤُلاً. [10]

(و از چيزي که بر آنِ علم و يقين نداري پيروي مکن! (به دنبال ظنّ و گمان و تخمين و حدس مرو؛ وکارهايت را بر أساس علم ويقين استوار کن!) زيرا که گوش و چشم و قلب همه اينها در أثر عمل به گمان و اُمور غير يقينه موأخذه می‌شوند؛ و مورد سئوال و بازپرسي قرار ميگيرند) که چرا شما به مجرّد آنکه از آنچه شنيده‌اید؛ و ديده‌اید؛ و با دل إدراک نموده‌اید؛ بدون آنکه به مرحله علم و يقين، جازم شده باشيد، دست به عمل زده‌اید؟ و چرا مطالب ظنيّه و احتماليّه را در خارج به صورت لباس تحقق و يقين ملبَّس کرده‌اید؟!

و از جمله آيات اينست:

يَا أيُّهَا النَّبِيُّ إذَا جَاءَکَ الْمُؤمِنَاتُ يُبايِعْنَکَ علَي أنْ لَا يُشْرِکْنَ بِاَللهِ شَيْئاً وَ لَا يَسْرِقْنَ وَ لَايَزْنِینَ وَلَا يَقْتُلْنَ اُوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أيْدِيهِنَّ وَأرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِيَنکَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرلَهُنَّ اللهَ إنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.[11]


صفحه 151

(اي پيغمبر اگر زنان مؤمنه حضور تو آمدند؛ وباتو بيعت کردند بر اينکه: بهيچوجه چيزي را شريک خدا قرار ندهند؛ و دزدي نکنند؛ و زنا ننمايند؛ وأولاد خود را نکشند؛ وچيزي را که در ميان دودست و پاي خود پرورده‌اند، به دروغ و بهتان به شوهر خود نبندند (بچه‌ای را که خود از نطفه ديگری زائيده‌اند؛ به مرد خود نسبت ندهند و فرزند وي نخوانند.) و در أمر معروف وپسنديده، مخالفت ترا ننمايند، در اينصورت و با وجود اين شرآئط با آنها بيعت کن؛ و براي آنها از خداوند طلب آمرزش و غفران بنما! زيرا که حفّاً خداوند آمرزنده و مهربان است.)

در تفسير آيۀ: وَ لَا يَقْتُلْنَ أوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَة‌

اين آيات بعداز فتح مکّه نازل شد؛ ورسول خدا صلي اله عليه و آله و سلم از جمعي از زناني که آمده بودند؛ با اين شرائط قبول بيعت کردند. وَ إقدّي در مَغَازِي خود از عبدالله بن زُبَير روايت ميکند که: چون روز فتح مکّه رسيد؛ هِنّد دختر عُتْبَة إسلام آورد؛ وَ اُمَّ حَکِيم دختر حارث بن هِشام زوجه عِکْوِمَة بن أبي جَهْل إسلام آورد؛ و زن صَفْوان بن اُمَيَّة که نامش: بَغُوم بود دختر مُعَذَّلاز کنانة إسلام آورد؛ و فاطمه دختر وليدبن مُغِيَرة اسلام آورد؛ و هِنْد دختر مُنَبِّه بن حَجَّاح که ما در عبدالله پسر عمروبن عاص بود، نيز در ضمن ده نفر از زنان قريش اسلام آورده؛ و در أبْطَحْ به حضور رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلم آمدند؛ و با آنحضرت بيعت کردند؛ در حاليکه نزد آنحضرت زوجه او، و فاطمه دختر او، و زناني از زنان بني عبدالمطّلب بودند.

هند دخترعُتْبَه [*] سخن گفت بدينگونه که:


صفحه 152

يَا رَسُولَ اَللهِ! الْحَمْدُلِلَهِ الَّذِي أظْهَرَ الدِّين ‍‍[الَّذِي] اخْتَارَهُ لِنَفْسِهِ لِتَمُسَّنِي رَحْمَتُکَ يَا مُحَمَّدُ؛ إنِّي أمَرَأةٌ مُؤمِنَةٌ بِالَلهِ مُصَدِّقَةٌ.

(إي رسول خدا! سپاس مختّص خداوند است، آنکه ديني را که براي خودش اختيار نمود؛ ظاهرکرد؛ براي آنکه رحمت تو إي محمّد به من برسد! من زني هستم که به خدا إيمان آورده ام؛ و تصديق وي را نموده ام ).

در اينحال نقاب را از چهره خود کنار زد و گفت: من هِنْد دختر عُتْبَة.

رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم گفت: مَرْحباً بِکِ ( آفرين برتو؛ خوش آمدي!)هند گفت: سوگند بخدا إي رسول خدا من در حالي بودم که: دوست داشتم در روي زمين، أفرادي ذليل‌تر و خوارتر از اهل خيمه تو، و اهل تو نباشند؛ و اينک حالم اينطور است که دوست دارم: در روي زمين افرادي عزيزتر و گرامي تراز اهل اين خيمه و اين اهل بيت نباشند.

رسول خدا صل الله عليه وآله وسلم فرمود: وبراين، همچنين زيادتر!(يعني براي اسلام و ايمان اين مقدار کفايت نميکند؛ و بايد بيش از اين، اعتراف نمائي!

سپس رسول خدا صلي عليه وآله وسلم براي آنها قرآئت قرآن نمود؛ و آنها بيعت کردند؛ (و بر اساس آن شرائط،اسلامشان را پذيرفت.)

از ميان آنها هند گفت: اي رسول خدا ما براي بيعت نُمَاسِحُکَ؟( بايد دست به تو دهيم؟)

حضرت فرمود: إنِّي لَا اُصَافِحُ النِّسَاءَ! إنَّ قَوْلِي لِمِأةِ امْرأةٍ مِثْلُ قَوْلي لِامرَأةٍ وَاحِدَةٍ!

(من با زنان مصافحه نميکنم، و دست نميدهم: گفتارمن با صد زن مثل گفتار من با يک زن است (يعني بازن‌ها) در بيعت نياز به لمس مَسِّ دست آنها نيست، و مصافحه لازم نيست؛ همين گفتار با همه آنها براي پذيرش بيعتشان


صفحه 153

جملگي کفايت ميکند؛ و نياز به يک يک جداگانه ندارد.)

و بعضي گفته‌اند: در آنروز قَدَحي از آب آوردند، رسول خدا دست خود را در آب فروبرد، و در آورد؛ و سپس قَدَح آب را به آنها داد، و آنها دستهاي خود را در قَدَح فروبرند.

اما قول أوَّل در نظر مابيشتر به ثبوت نزديک است که فرمود: إنِّی لَا اُصَافِحُ النِّسَاءَ.[12]

داستان‌ بيعت‌ زنان‌ در مكّه‌ با شرط‌ نكُشتن‌ أولاد خود را

و طبري در تاريخ خود، از واقدي، نقل کرده است که: رسول خدا در روز فتح مکه،أمر به کشتن شش نفر مرد وچهارنفرزن نمودند، و از جمله زنان هند دختر عُتَبة بود؛ ولي چون اسلام آورد، و بيعت کرد، جان به سلامت برد.

تا آنکه گويد: چون رسول خدا صلي اله عليه وآله وسلم از بيعت مردان فارغ شد؛ نوبت بيعت زنان رسيد؛ و جمعي از زنان قريش که از ميان آنها هند دختر عُتْبَة بود نقاب بر صورت زده، و بطور ناشناس بواسطه جنايتي که برحمزه نموده بود، وارد شد؛ چون می‌ترسيد بواسطه آن عمل زشت و قبيح پيامبر او را بگيرند و بکشند.

چون به رسول الله نزديک شدند که بيعت کنند، رسول خدا صلي اله عليه وآله وسلم گفت:

تُبَايِعُنِي عَلَي أنْ لَا تُشْرِکْنَ بِاَللهِ شَيْئاً (شما با من بيعت ميکنيد به شرط آنکه هيچ چيز را شريک خدا نياوريد!)

هندگفت:سوگند بخداکه:تو از ما عهد و پيماني ميگيري‌که: ازمردان نگرفته‌اي! و ما اين عهد را به تو ميدهيم!


صفحه 154

رسول خدا گفت: وَ لَا تَسْرِقْنَ! (و دزدي هم نبايد بکنيد!)

هند گفت: والله من چيزهائي را، و چيزهائي را از مال ابوسفيان برداشته‌ام؛ و نميدانم که: آيا براي من حلال بوده است يا نه؟!

ابوسفيان که آنجا حاضر و شاهد بود گفت: آنچه از مال من در گذشته ربوده‌اي،‌ترا حلال نمودم!

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم گفت: إنَّکِ لَهِنْدٌ بِنْتُ عُتْبَةَ؟!

(آيا تو هند دختر عتبة هستي‌؟!) گفت: آري‌! من هند دختر عتبة هستم، از گذشته‌ها بگذر، خدا از تو بگذرد.!

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم گفت: وَلَا تَزْنينَ! (زِنا هم نبايد بکني!)

هند گفت: اي رسول خدا: مگر زن حُرّه آزاد هم زنا ميکند؟!

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم گفت: وَلَا تَقْتُلْنَ أوْ لَا دَکُنَّ (شما فرزندان خود را نبايد بکشيد!)

هند گفت: قَدْرَبِّيْنَا هُم صِغَاراً وَ قَتَلْتََهُمْ يَوْمَ بَدْرٍ کِبَاراً فَأنْتَ وَ هُمْ أعْلَمُ (مادردوران کودکي آنها را پرورش داديم؛ و تو آنها را در جنگ بدر چون بزرگ شده بودند: کشتي، پس تو و آنها داناتريد!

عمربن خطاب از کلام او خنديد، به حدي که قهقهه زد ودرخنده فرورفت.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم گفت: وَلَاتَأتِينَ بِبُهْتَانٍ تَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أيْدِيکُنَّ وَأرْجُلِکُنَّ.

(ازنطفه مردي آبستن نشويد، تا بچه‌اي را که ميزائيد، به شوهرخود نسبت دهيد!)

هند گفت: والله بُهتانْ زشت است! و به برخي از تجاوزات أشبه است:

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم گفت: وَلَا تَعْصِينِي فِي مَعْروُفٍ


صفحه 155

(مخالت مرا در کارهاي حسنه نبايد بکنيد!)

هند گفت: ما در اين مجلس حضور نيافتيم که بخواهيم در کارهاي پسنديده وحسنه، مخالفت تو را بنمائيم!

رسول خدا صلي اله عليه وآله وسلم به عمر گفت: با اين زنان بيعت کن، و رسول خدا صلي اله عليه وآله وسلم از خدا برايشان مغفرت خواست.

عمر با آنها بيعت نمود. وَ کَانَ رَسُولُ اَللهِ صَلَّي الله عليه وآله وسلّم لَايُصَافِحُ النِّسَاءَ وَ لَايَمُسُّ امْرَأَةً وَ لَا تَمُسُّهُ إلَّا امْرَأَةً أحَلَّهَا اَللهُ لَهُ؛ أوْذَاتُ مَحْرٍم مِنْهُ.[13]

(وعادت وأدب وَديْدَنِ رسول خدا صلي اله عليه وآله وسلم اين بودکه: دست و بدن خود را بازني مسّ نميکرد، و هيچ زني نيز با دست وبدن خود او را مسّ نميکرد؛ مگر زني را که خداوندبراوحلال‌کرده است؛‌ و يا آنکه با او مَحْرَم باشد)

وازأبان بن صالح روايت است که: بيعت زنان با رسول خدا – در آنچه بعضي از أهل علم روايت کرده‌اند – بر دو گونه بوده است:

در پيش روي رسول خدا صلي اله عليه وآله وسلم، ظرفي که‌درآن آب بود؛ مينهادند. و همينکه از آنها عهد وميثاق ميگرفت، و آنها نيز متعهد مي‌شدند و عهد پيمان ميدادند؛ بآنها ميگفت:

اذْهَبْنَ فَقَدْ بَايَعْتُکُنَّ!( اينک شمابرويد؛ زيراکه من‌با‌شمابيعت‌کردم!) وازاين طرزعمل،کاري را اضافه انجام نميداد.[14]

حرمت‌ سقط‌ جنين‌ در شريعت‌ مقدّس‌ اسلام‌

علامه طباطبائي مدظله العالي درتفسير وَ لَا يَقْتُلْنَ فرموده‌اند:


صفحه 156

بالْوَءْدِ وَ غَيْرِهِ وَ إسْقَاطِ الا جِنَّةِ.[15] (معناي آن که: اولاد خود را نکشند؛ اينست که: بچه‌هاي زنده را زير خاک ننمايند؛ و يا به طريق ديگري نکشند؛ و جنين خود را سقط ننمايند! (بچه در رحم را نيندازند!)

يکي ازگناهان کبيره که عقابش در قرآن کريم، مخَّلد بودن در جهنم به شمار آمده‌است؛ کشتن مسلماني است از روي عمد، بدون آنکه درشريعت بواسطه قصاص و يا اجرآء حد قتل، براي اوکشتن را مباح و جائز نموده باشد.

ودراين مسئله جاي ترديد وشبهه نيست؛ ودرکتاب جهاد علماي إسلام براي حرمت اينگونه از قتل، أدلّه أ بعه را(کتاب، سُنَّت، إجماع، عقل) را إقامه فرمودند.

درقرآن مجيد، براي قتل خطائي عمدي، أحکامي را مقرّر نموده است:

وَمَا کَانَ لِمُؤمِنٍ أنْ يَقْتُلَ مُؤمِناً إلَّا خَطَاءً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةً إلَي أهْلِهِ إلَّا أنْ يَصَّدَّقُواَ فَإنْ کَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤمِنٌ فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مؤمِنَةٍ وَ إنْ کَانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثَاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِليَ أهْلِهِ وَ تَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اَللهِ وَ کَانَ اَللهُ عَلِيماً حَکيِماً وَمَنْ يَقْتُلْ مَؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمَ خَالِداً فِيهاوَغَضِبَ اَللهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأعَدَّلَهُ عَذَاباًعَظِيماً.[16]

( چنين حقّي أبداً براي مسلمان مؤمني نيست که: مسلمان مؤمني رابکُشد؛ مگر آنکه آن قتل از روي خطا باشد. و کسي که مسلمان مؤمني را از روي خطا به قتل برساند، جزاي او آنست که: يک بنده مؤمن در راه خدا آزاد کند؛ و يک ديه کامل او را به بازماندگان و أوليائش تسليم نمايد؛ مگر آنکه آنان از ديه بگذزد؛ و عفو کنند.

و اگر اين قتل خطائي مسلمان مؤمن از قومي صورت گرفت که: ايشان دشمن شما بودند؛ بنابراين فقط بايد


صفحه 157

يک بنده مؤمن در راه خدا آزاد نمود، (وتسليم ديه به اهل او در اينصورت نيست.)

و اگر اين قتل در ميان قومي واقع شد که: بين شما و بين آنها معاهده و پيمان است؛ در اينصورت هم بايد يک ديه کامل به قومش بپردازيد؛ (با آنکه دشمن شما هستند.) و هم بايد يک بنده مومن در راه خدا آزاد کنيد! و کسي که قدرت و تمکّن بر آزادي بنده مومن نداشته باشد؛ بايد دو ماه پي در پي روزه بگيرد. اين طريق توبه و إنابه و بازگشت اوست که خدا بدان أمر فرموده است؛ و خداوند عليم و حکيم است.

و کسي که مسلمان مؤمني را از روي عَمْد و قَصْد بکُشد، پس جزاي او جهنم است که در آن بطور خلود و جاودان ميماند؛ و خداوند بر او غضب ميکند؛ و لعنت ميفرستد؛ و عذاب عظيمي را براي او مهيا و آماده ميکند.)

مِنْ أجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَي بَنِي إسْرَائيلَ أنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْر نَفْسٍ أوْفَسَادٍ فيِ الْأرْضِ فَکَأنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَميِعاً وَ مَنْ أحْيَاهَا فَکَأنَّمَا أحْيا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جَآءتْهُمْ رُسُلَنَا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إنَّ کَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فِي الْأرْضِ لَمُسْرِفُونَ[17]

(از همين سبب وبهمين علت، ما بربني اسرائيل بطور قانون و حتم أمريّه صادر کرديم که: هر کس، کسي ديگر را بکشد، بدون آنکه آن کس کسي را کشته باشد؛ و يا در زمين فساد نموده باشد؛ پس گويا مثل آنستکه: تمام مردم را کشته است! و کسي که کسي ديگر را زنده کند، و جاني و نفسي را حيات بخشد، پس گويا مثل آنستکه: تمام مردم را زنده کرده است؛ و هر آينه فرستادگان از جانب ما با بينات و أد‍ِلِّه واضحه به سوي آنها آمدند؛ و پس از تمام اين قضايا بسياري از ايشان در روي زمين إسراف و زياده روي ميکنند.)


صفحه 158

يَـايُّهَا الَّذِينَ أمَنُوا لا تَأکُلُوا أمْوَالَکُمْ بَيْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إلَّا أنْ تَکُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاض مِنْکُمْ وَ لَا تَقْتُلُوا أنْفُسَکُمْ إنَّ اَللهَ کَانَ بِکُمْ رَحِيماً – وَ مَنْ يَفْعَلْ ذَلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيه نَاراً وَ کَانَ ذَلِکَ عَلَي اَللهِ يَسيرِاً.[18]

(اي کسانيکه ايمانآورده‌اید؛ در ميان خودتان أموالتان را به باطل مخوريد! (به غِلّ و غِشّ درمعامله، و دروغ در سِعّر وقيمت، و معاملات ربوي، و غيرها) مگر آنکه از تجارتي باشد که: طرفين معامله کاملاً بدان راضي و خشنود باشند. و جان‌ها و نفوس خود را نکشيد که حقاً خداوند به شما مهربان و رحيم است.

وکسي که اين کار را از روي دشمني و ستم بنمايد، بزودي در آتش او را می‌گذاريم؛ و اين بر خداوند آسان است.)

وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اَللهُ إلَّا بِالْحَقِّ.[19]

(و نکشيد کسي را که خداوند کشتن وي را حرام نموده است؛ مگر به حق!)

وَالَذينَ لاََََََ يَدعُُُونَ مَعَ اللهِ إلهاً أخَرَ وَلَا يَقتُلوُنَ النَّفسَ الَتِي حرَّمَ اللهُ إلَّا باِلحَقِّ وََ لَايزَنوُنَ وَ مَن يَفعَل ذَلکَ يلَقَ أَثَاماً – يَُضَاعَف لَه العَذَابُ يَومَ القيمَةِ وَ يَخلُد فيهِ مُهَاناً إلَّا مَن تََابَ وَ أمََنََ وَ عَمِلََ عَََََمَلاًًًً صَالِحاًً فَََاولئکَ يُبدِّلُ اللهُ سَيِّئَاتِهِِم حَسَناتٍ وَ کَانَ اللهُ غَفوُراً رَحيما.[20]

(وبندگان خداوند رحمن) کساني هستند که: بالله معبود ديگري را نمي خوانند. و نفس محترمي را که خداوند کشتن او را مگر به حق، حرام نموده است؛ نميکشند؛ و زنا ونمي نمايند. و کسي که اين عمل را أنجام دهد، به کيفر و وِزر و وبال و عقاب آن خواهد رسيد؛ بطوريکه عذاب او در روز بازپسين دو


صفحه 159

چندان می‌شود؛ و در آتش و عذاب با حال مذلَّت و خواري و سرأفکندگي، مخلّد ميماند.

مگر کسي که توبه کند، و ايمان بياورد؛ و کار نيکو و شايسته انجام دهد؛ پس اين گروه از مردم کساني هستند که خداوند بديهاي آنها را به نيکي‌ها تبديل ميکند؛ و خداوند پيوسته آمرزنده و مهربان است.)

حرمت‌ قتل‌ نفس‌ در اسلام‌، از جمله‌ حرمت‌ سقط‌ جنين‌

و علاوه بر عموماتي که ذکر شد؛ و در انها بطور کلي قتل نفس محترمه را چه اولاد انسان باشد، وچه غير اولاد، حرام شمرده است؛ بطور خصوص در بسياري از آيات، قتل اولاد را نهي کرده است، و آنرا حرام شمرده است، همچون آيه:

قَد خَسِرَالَذِّينَ قَتَلُوا أولَادَهُم سَفَهاً بغَيرِ عِلمٍ وَ حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللهُ افتِرَاءً عَلَی اللَهِ قَد ضَلُّوا وَ مَا کَانُوا مُهتَديِنَ. [21]

حقاً خسارت کردند وزيان بردند کساني که از روي سفاهت و ناداني، أولادشان را کشته‌اند؛ و از روي افتراء و دروغ آنچه را که خدا به ايشان روزی نموده است، بر خودشان حرام کرده‌اند. حقاً ايشان گمراه شده‌اند؛ و اينطور نيست که از هدايت يافتگان باشند.)

و همچون آيه: قُل تَعَالَوا أتلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُم عَلَيکُم أن لَا تُشرِکُوُا بِه شَيئاً وَ بِالوَالِدَينِ إحسَاناً وَ لَا تَقتُلوُا أولَادَکُم مِن إملَاقٍ نَحنُ نَرزُقُکُم وَ إياهُم ألايَة.[22]

(و بگو (اي پيغمبر) بيائيد تا من آنچه را که خداوند شما بر شما حرام نموده است، براي شما بخوانم: آنکه هيچ چيزي را شريک خدا قرار ندهيد! و به پدر و مادرتان إحسان نمائيد! و أولاد خود را از ترس فقر و ضعف أندوخته و تهي شدن سرمايه نکشيد! زيرا که ما هستيم که شما و آنان را روزي ميدهيم، الايه)

و همچون آيه: وَلَا تَقتُلُوا أولَادَکُم خَشيَةَ إملَاقً نَحن نَرزُقُهُم وَ إيَاکُم


صفحه 160

إنَّ قَتلَهُم کَان خِطاءً کَبيراً.[23]

(و فرزندان خود را از ترس تهي شدن مال، و از بين رفتن سرمايه، و حمله ور شدن سلطان فقر و فلاکت، نکشيد! زيرا که ما ايشان و شما را روزي ميدهيم، حقّاً کشتن آنان گناهي بزرگ و خطائي سترگ است.)

و همچون آيه: وَإذَا المَوءودَةُ سُئِلَت بأِيِّ ذَنبٍ قُتِلَت.[24]

(و زمانيکه از موءودة (بچه‌ای را که زنده در زير خاک دفن کنند) پرسيده شود که: به چه جرم و جنايتي او کشته شده است؟)

اينها همه آياتي است که دلالت بر حرمت قتل فرزند دارد؛ و خواه فرزند بزرگ باشد، خواه کوچک، خواه پسر باشد، و يا خواه دختر، و خواه ناقص الخلقه و عقب اُفتاده باشد؛ و خواه تام الخلقه و کامل.

و عليهذا بچه‌ای که از مادر متولد گردد؛ و نابينا باشد، و يا ناشنوا، و يا مقطوع اليد، و خواه ديوانه و مجنون، و يا بهرگونه عيبي از عيوب، و نقصي از نقائص مبتلا باشد؛ نه پدر و نه مادر، و نه دولت، و نه حاکم، و نه هيئت پزشکي، و نه غير هم، حق کشتن و از بين بردن اين بچه را ندارند. خواه بوسيله آلت قتاله باشد؛ و خواه بوسيله تزريق داروي سمي، و خواه بوسيله استنشاق گاز؛ و خواه بوسيله ذوب نمودن در أسيد، و خواه بوسيله أشعه‌هاي مهلکه، و خواه بهر وسيله ديگري که بعداً کشف شود.

اينها مخلوق خدا هستند. و خدا إذن و إجازه کشتن را نداده است. اين کشتن قتل نفس است. و در قتل نفس خداوند خالق نفس، بين نفس إنسان صحيح و معيب، و زن و مرد، و مريض و سالم، و عاقل و مجنون، کوچک و بزرگ، فرقي نگذاشته است. و به قتل نفس عمدي هر طور باشد وعده خلود در آتش دوزخ را داده است.


صفحه 161

انتحار و خودكشي‌ قتل‌ نفس‌ است‌، و در اسلام‌ حرام‌ است‌

بلکه انسان اختيار نفس خودش را هم ندارد. و خودکشي گرچه بواسطه تنگدستي، و شدت فقر، و زنداني شدن متمادي، و ورود مصائب گوناگون باشد حرام است، کسي که به انتحار دست ميزند در جهنم ميرود. و در آنجا طبق آيه قرآن مخلّد است.

عموم و إطاق آياتي که دلالت بر حرمت قتل نفس عمدي دارد، شامل قتل نفس إنسان خودش را، و شامل قتل نفس غير می‌شود. وَ أنَّه مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِِ نَفسٍ أوفَسَادٍ فِي الَارضِ فَکأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَن أَحیَاهَا فَکَأنَّمَا أحيَا النَّاسَ جَمیعاً. [25] بخوبي و روشني دلالت بر حرمت انتحار هم ميکند. و علاوه آيه کريمه 195، از سوره 2: بقره: وَ اَنفِقوُا فِي سَبيلِ اللهِ وَ لَا تَلقُوا بِأيديِکُم إِلي التَّهلُکَةِ وِ أحسِنُوا إنَّ اللهَ يُحِبُّ المُحسِنينَ، دلالت بر اين مدعي دارد. (ودر راه خدا إنفاق کنيد! و با دستهاي خودتان خود را در تهلکه نيفکنيد! و نيکي بنمائيد که خداوند نيکوکاران را دوست دارد.)

فلهذا اگر دشمن بخواهد إنسان را دستگير کند؛ و براي إقرار و اعتراف شکنجه نمايد، انسان حق خوردن و بلعيدن قرص هاي سمي که فوراً انسان را ميکشد، گرچه بدون درد و التهاب باشد، ندارد؛ و اگر چه آن شکنجه با شديدترين وجهي صورت پذيرد؛ ومنجر به قتل صعب وکشتن و قطعه قطعه نمودن إنسان گردد.

إنسان براي فرار از قتل شديدتر، نميتواند اختياراً دست به انتحار خفيف‌تر بزند. اگر دشمن انسان را در اُطاقي محبوس نموده است؛ و ميخواهد انسان رادر دريا، و رودخانه غرق کند، انسان حق ندارد خودش شير گاز اطاق را بازکرده، و خودش را به استنشاق گاز مسموم هلاککند؛ گرچه اين عمل نسبت به غرق شدن آسانتر باشد.


صفحه 162

لشگريان مسلمان که در کشتي نشسته و آماده نبرد و جنگ با کفارند؛ اگر کفار کشتي آنان را با نفت، وبنزين، ويا پرتاب موشک، و ساير آلات مُحْرِقَة آتش بزنند؛ و مسلمين سوختن و آتش گرفتن خود را در برابر ديدگان خود چون آفتاب روشن ببينند، حق ندارند براي فراز از سوختگي خود را به دريا پرتاب کنند، و غرق شدن را اختيار نموده، و به دست خود بدينگونه جان سپرند.

اگر مريضي مبتلا به بعضي از أمراض مهلکه و صعب شده است، مانند بعضي از اقسام سرطان که حقاً حيات براي او جز تلخي چيزي نيست، حق ندارد، انتحار کند؛ و به دوست پزشک معالج، و يا به پرستار رفيق صميميش توصيه کند، تا زودتر از أجل طبيعي موعود، و مرگ معهود، وي را با تزريق راحت کند. اينها همه قتل نفس است؛ و حرام و ممنوع.

و سرّش آنستکه:‌إنسان مالک خودش نيست؛ تا بتواند در حيات و ممات خود، خودش تصميم بگيرد. مالک إنسان، و خالق او، و ربِّ او، و مُحيي و مُميت او، خداوند است عزوجل. و او تمام اين طرق از کشتن را به روي او بسته است. و او بايد صددرصد، در صدد إدامه حيات و تامين عمر باشد؛ تا جائيکه مرگ خودش به سراغ او بيايد.

و سر اينمطلب آنستکه: انسان، و حقيقت او، و موجوديت او، به بدن او نيست؛ تا خودش اختيار رها کردن آنرا داشته باشد. واقعيت و حقيقت وي، نفس ناطقه و روح اوست؛ و آنهم با مردن از بين نميرود. فلهذا تا وقتي که بکمال خود نرسيده است؛ بايد در دنيا بماند؛ گرچه تحمل مشکلات و مصائب را بکند؛ و چه بسا اين مصائب نيز موجب کمال روحي وي خواهد شد. و انتحار، دست به مرگ قبل از وقوع زدن است؛ و ميوه نارسيده را از درخت چيدن؛ و قبل از فعليت در نطفه استعداد و قابليت، نفس ناطقه را از بدن بيرون کشيدن، و خلع لباس نمودن.

بر اين أساس است که: در ميان مسلمانان انتحار أبداً ديده نمي شود؛ و اگر در ميان سالي، يکي دو فقره اتفاق اُفتد، ناشي از جهل آنان به مسئله و گمان


صفحه 163

خلاص از اين دنيا و رنجها، و آلام و مصائب آن بوده است؛ غافل از آنکه آتش جهنم از اين رنجها و آلام، شديدتر؛ و سوزاننده‌تر و گدازنده‌تر است.

أمَّا در ممالک کفر بالاخص در اروپا، وآمريکا، به قدري شيوع دارد که: در هر روز رقم معتنابهي از متوفيات شهرها را تشکيل ميدهد. آنها در اثر برخورد با ناملايمي دست به انتحارميزنند. فلهذا بر اين اصل بسيار ضعيف الاراده و کم تحمل هستند. قدرت تحمل مشکلات أمراض صَعْبه، و اختلافات شديد زن و شوهري، و همسايگي، و فقر و کم بضاعتي، و مردود شدن در امتحانات نهائي، و کنکورها، و غير ذلک را ندارند. و به مجرّد وقوع بعض از اين رويدادها دست به خودکشي ميزنند.

کراراً شنيده ام: در انگلستان که مردم محروم آن، در سال روي آفتاب را کمتر می‌ بينند؛ و أغلب أوقات آن جزيره کوچک، بواسطه سواحل دريائي گرفتار غيم، و أبرهاي غليظ و هواي شرجي، و کنار دريائي است؛ براي گردش و تفريح ورفتن به بيرون شهر، روزهاي نادر آفتابي بسيار مرغوب ومطلوب است. و روزي که خورشيد طلوع کند؛ گويا حيات نويني گرفته‌اند، در اينصورت اگر جوانان آنجا با هم وعده تفريح و بيرون رفتن در روز معهود آفتابي را داشته باشند؛ اگر أحياناً آفتاب طلوع نکند؛ دست به انتحار ميزنند.

در أثر نزاع هاي مختصر خانوادگي که هر روز ما با شديدتر از آنها دست به گريبانيم، آنها خودکشي ميکنند.

از اين آياتي که در نهي از کشتن فرزندان در قرآن کريم بيان شد؛ معلوم می‌شود دو نوع کشتن اولاد در ميان أعراب جاهليت مرسوم بوده است. و خداوند توسط پيغمبر رحمتش هر دوگونه را به نحو أکيد منع نموده است:

أوّل: کشتن فرزندان بطور کلي چه پسرو چه دختر. همانطور که از آيات وَ لَا تَقتلُُُوُا أَولَادَکُم مِن إِملَاقٍ و يا خَشيَةَ إملاقٍ، و يا قَد خَسِرَالذينَ قَتَلوُا أولَادَهُم سَفَهاً بِغَيرِ عِلمٍ که ذکرش آمد؛ برآن دلالت دارند. و از اينها بدست ميآيد که: هر وقت


صفحه 164

أعراب خود را در قحطي و خشکسالي إحساس می‌نمودند؛ براي آنکه فرزندان خود را در عسرت گرسنگي، و شدت جوع و درماندگي، ملاحظه نکنند؛ دست به کشتن آنها ميزدند.

علامه طباطبائي مّدظلّه العالي، درتفسيرشان گفته‌اند: إملاق به معناي إفلاس‌درمال وزاداست؛ و از همين ريشه است تَمَلُّق. و اين کشتن فرزندان يک سنت جاره‌اي درميان أعراب جاهلي بوده است که: چون قَحط و جدْب به سوي شهرهايشان مي‌شتافت؛ و مردم را در تهديد إفلاس و تهي دستي ميگذارد. ايشان مبادرت به قتل أولاد خود مينمودند؛ براي آنکه ديدن و ملاحظه کردن ذلّت‌ فقر و گرسنگي آنها برايشان ناپسند بود. و خود را مُتَرَفَّع مُتَنَزَّه از تحمل اين‌ عار، با دست زدن به کشتن آن مي‌نمودند.

و علت منع و نهيي که از اينعمل در قرآن آورده شده است؛ اينست که: نَحْنُ نَرْزُقَکُمْ وَ إيَّاهُمْ و يا نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إيَّاکُمْ (ما هستيم که شما و آنها ‌را روزي ميدهيم!) شما بچه‌ها را ميکشيد، از ترس‌ آنکه‌ مبادا نتوانيد قيام به زرق و روزي آنها بنمائيد، شما أبداً رازق و روزي دهنده نيستيد! بلکه خداوند است که: شما و آنان را جميعاً روزي ميدهد؛ بنابراين دست به کشتن ايشان مزنيد![26]

در تفسير آيۀ: وَ إِذَا المَوءؤدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ

دوم: کشتن دختران بالخصوص بود که آنها را‌زنده دفن ميکردند؛همانطورکه آيه وَإذَا الْمَوْءُودَةُ سُئلَتْ بِأيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ بر آن دلالت دارد. زيرا معناي مَوْءُوْدَة به معناي دختري است که وي را زنده به گورنمايند.و چون أعراب جاهلي بواسطه کثرت کشتارو غارت‌ها که در ميانشان صورت ميگرفت،بسيار اتفاق ميافتاد که دشمنانشان،دختران آنها را اسيرکنند،و ببرند؛واين‌إسارت‌براي ‌آنان غيرقابل تحمل بود؛فلذا‌ براي فرار ازامکان اينکه:شايد دخترانشان اسير


صفحه 165

شوند؛ و دشمنان رقيب آنها با ناموس اينها،درخانه‌هايشان مشغول گردند؛ و اين براي حَمِيّت و غيرت آنها قابل ‌تحمل نبود؛بنابراين از أوَّل أمر دختران ‌را ميکشند، تا أبداً دختري نداشته باشند، تا در هجوم قبايل و جنگها، طعمه رُقبا و أعدائشان گردند.

در مجمع البيان گويد: مَوْءُوْدَة از مادّه وَأَد يَئِدُ وَأداً مي‌باشد؛ و عرب بجهت خوف از فقر دختران را زنده به‌ گور ميکرد؛ و از قتاده روايت است که: قَيْس بن عاصِم تميمي به سوي رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: من در زمان جاهليت (پيش از آنکه إسلام بياورم) هشت نفر از دختران را زنده دفن کردم!

حضرت فرموند: اينک در مقابل هر يک آنها، يک بنده در راه خدا آزاد کن!

گفت: من شتر بسيار دارم (بنده ندارم).

حضرت فرمودند: بهرکس که ميخواهي در مقابل هر يک از آنها، يکي از شترانت را هديه بده!

جَبَائي گفته است که: مَوْءُوْدَة را مَوْءُودَة گويند؛ چون خاکي ‌که ‌بر سر او ميريزند، سنگيني ميکند، تا آنکه بميرد. و اين سخن، خطاست. زيرا که مَوْءُودَة از ماده ‌وَأَدَ يَئَدُ ‌معتلّ‌ الفآء است. و آن ‌ماده‌اي ‌که ‌معناي‌ سنگيني ‌ميدهد، ادَهُ يَؤُدُه به ‌معناي أثْقَله مي‌باشد، و آن معتل العين ‌است؛ و اگر از آن ‌مشتق شده بود، مي‌بايست گفته شود: مَؤْوُدة بر وزن مََعووُدَة0

و از رسول خدا درباره عَزْل پرسش نمودند فَقَالَ: ذَاکَ الْوَءْدُ الْخَفِيُّ.[27]

حضرت فرمود: عزل کردن (يعني در هنگام آميزش مرد با زن، مرد نطفه ‌‌خود را در خارج‌ از رحم‌ بريزد) زنده ‌به ‌گور کردن‌ و کشتن ‌بچه ‌است، غاية الأمر اين‌


صفحه 166

قتل‌ و کشتن ‌پنهان ‌است، و مانند بچه ‌متولد شده‌ ظاهر نيست.

و نيز در مجمع است که: معناي مَوْءُودَة، دختر مدفون در حال حيات است؛ و چون زني آبستن ميشد و نزديک زائيدنش ميرسيد؛ در زمين گودالي‌ حفر ميکرد، و در بالاي ‌آن ‌مي‌نشست؛ اگر دختر ميزآئيد آنرا درآن حفره مي‌أفکند؛ و اگر پسر ميزآئيد، آنرا بر ميداشت و نگهداري مي‌نمود.[28]

شيخ طَنْطَاوِي گفته است:الْمَوْءُودَة: الْمَدْفُونَةُ حَيّاً. و عرب دختران را بواسطه فقر و عار زنده دفن ميکرد. و مَوْءُودَة ميگويند: بجهت آنکه آنقدر خاک برش ميريختند تا از سنگيني ‌آن بميرد.[29]

و صَعْصَعَة بن نَاحِية، قوم خود را از اينعمل منع کرد، فلهذا فرزدق که از آن قبيله است در شعر خود بدان افتخوار ميکند که:

وَمِنَّا الَّذِي مَنَعَ الْوَائدَا تِ         وَأحْيَا الْوَئيَد فَلَمْ تُوأَدِ[30]

(وازماست آن کسي که:زنان بگور نماينده دختران خودرا،ازاينعمل بازداشت.ودختر زنده‌اي که بنا بود بگور برود، زنده کرد؛ وبنابراين آن دختر در زمين، زنده نرفت وسالم بماند.)

اعراب‌ جاهلي‌ دختران‌ خود را بواسطۀ عار، و پسران‌ و دختران‌ را بواسطۀ فقر مي‌كشتند

وعلامه طباطبائي مدّظلّه فرموده‌اند:عادت عرب اين بود که:دختران را بواسطه فرار از عار و ننگ زنده دفن ميکردند؛ همانطور که کريمه شريفه قرآن بر آن دلالت دارد، آنجا که گفته است:

وَ إذَا بُشِّرَ أحَدُهُمْ بِالْأنْثَي ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَ هُوَ کَظِيمٌ-يَتَوَارَي مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَابُشِّرَ بِهِ أيُمْسِکُهُ عَلَی هُوٍن أمْ يَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ ألَاسَآءَ مَايَحْکُمُونَ.[31]

(وچون به يکي ازأعراب جاهلي بشارت وخبرداده مي‌شد که: زنش


صفحه 167

دختري زائيده است؛ از شدت غيظ و غضب، چهره‌اش سياه مي‌شد. و از بدي اين بشارت‌ ‌و‌نگراني اين خبر، ازميان قوم خودش متواري مي‌شد؛ و در اندیشه ميرفت که با اين دخترچکند؟ آيا با قبول پستي وذلّت وخواري اورا نگهداري کند؛ويا آنکه اورا در زيرخاک پنهان نمايد؟ آگاه باش؛که بد حکمي است که آنها مينمودند.)

و مراد از خطاب ‌و مؤاخذه ‌از اين عمل در گفتار خداوند: وَإذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ پدر اين دختر است که: اين جنايت رابروي نموده است؛ و او بايد از عهده محاکمه برآيد؛ و انتقام يابد. وليکن مورد پرسش وبازپرس را در اين آيه،خود مَوْءُودَة خوانده است؛ تا با نوعي از کنايه و تعريض وتوبيخ، سبب کشتن او را دريابد؛ و قاتل را توبيخ کند؛ و اين نوع ازگفتار توطئه ومقدمه‌اي باشد که:خداوند از وي بپرسد که: إنصاف بده که قاتل تو که پدرتست، درباره تو چه‌جرمي وخيانتي‌ را مرتکب شده است؟[32]

 

 

پاورقي


[1] تفسير برهان، طبع سنگي تفسير سوره إسرآء، ج1، ص 601 و تفسير نورالثقلين، ج3، ص 148 و ص 149.

[*] آیه 67 ، از سوره 21 : الأنبیآء : اُفٍّ لَکُم وَ لِمَا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ أفَلَا تَعقِلُون

[2] جامع الصغير سيوطي ص 145 از قضاعي و خطيب بغدادي در جامع خود با طريق حسن از أنس روايت کرده است

. و قاضي‌ قضاعي‌ در «شرح‌ فارسي‌ شهاب‌ الاخبار» در ص‌ 41 و 42 به‌ شماره‌ 4 0 1 آورده‌ است‌: الْجَنَّةُ تَحْتَ أقْدامِ الامَّهاتِ. «بهشت‌ زير قدمهاي‌ مادرانست‌.»

مادران‌ راست‌ خلد زير قدم         اين‌ چنين‌ گفت‌ خواجۀ عالم‌

ـ انتهي‌ گفتار قاضي‌ قضاعي‌.

جنّت‌ كه‌ بهشت‌ ما در آن‌ است ‌         در زير قدوم‌ مادران‌ است‌

[3] علامه قزويني علي اکبر دَخُوْ صاحب تأليف لغتنامه معروف به لغت نامه دهخدا، چون قزويني‌ها به رئيس ده و کدخدا، دَخُو ميگويند لذا او به دخو امضاء می‌کرده است ولي لغت نامه‌اش به نام دهخدا انتشار يافته است.

[4] اين غزل از خواجه شمس الدين محمّد حافظ شيرازي است و در ديوان او، طبع پژمان ص 18 می‌باشد.

[5] اينك‌ كه‌ از موقع‌ تحرير اين‌ كتاب‌ چند سال‌ گذشته‌ است‌ و او به‌ رحمت‌ خداوند واصل‌ شده‌ و به‌ عالم‌ بقا رحلت‌ نموده‌ است‌، جاي‌ آن‌ دارد كه‌ نام‌ وي‌ را در اينجا ثبت‌ كنيم‌. او معروف‌ به‌ حاج‌ مهدي‌ مجنون‌ بود.

[6] آيۀ 19 تا 25، از سورةء 13: رعد

[7] آيه 90، از سوره 16: نحل.

[8] آيه 8، از سوره 5: مائده.

 [9]آيه 64، از سوره 3: آل عمران.

[10] آيه 36، از سوره 17: إسرآء.

[11] آيه 12، از سوره 60: ممتحنه.

[*] ـ هند دختر عتبة مادر معاویة بن أبی سفیان و زوجه أبوسفیان است که در جنگ اُحد شکم حضرت حمزه سیّد الشّهداء علیه السلام را درید ، و جگر او را بیرون کشید ، و قطعه قطعه نموده ، گلوبند ساخت ؛ و به گردن آویخت ؛ و جگر را جوید ، و أعضای حضرت را برید ، و مُثله کرد . پدرش : عُتبه و عمویش : شیبه و پسرش : حنظله در جنگ بدر کشته شدند ، عداوت عجیبی با رسول خدا داشت . و رسول خدا در روز فتحه مکّه خون او را هدر ساخت . ولی إسلام آورده ؛ و رسول خدا اسلام او را پذیرفت و از خون او گذشت صلّی الله علیک یا رسول الله و علی أهل بیتک الطاهرین .

[12] مغازي محمدبن عمربن واقد، متوفي در سنه 207، معروف به واقدي ج 2، ص 850 و ص 851.

[13] تاريخ اُلَامم والملوک، لِاَ بيجَعْفَرِ طبري، طبع مطبعه استقامت قاهره ج2،ص337،ص338.

[14] تاريخ الامم و الملوک، لِاَ بيجَعْفَرِ طبري، طبع مطبعه استقامت قاهره ج2، ص 337، ص 338.

[15] الميزان في تفسير القرآن، ج 19، ص 279.

[16] آيه 92، 93، از سوره 4: نسآء.

[17] آيه 32، ازسوره ء 5: مآئده.

[18] آيه 29 و30، از سوره 4: نسآء.

[19] آيه 151، از سوره 6: أنعام و آيه 33، از سوره 17: إسرآء.

[20] آيه68 تا 70، از سوره 25: فرقان.

[21] آيه 140، از سوره 6: أنعام.

[22] آيه 151، از سوره 6: أنعام.

[23] آيه 31، از سوره 17: إسراء.

[24] آيه 8 و 9، از سوره 81: تکوير.

[25] آيه 32، از سوره 5 « مآئده و در ص 157 از همين کتاب ترجمه‌اش نيز ذکر شد.

[26] الميزان في تفسير القرآن ج7،ص397 در ذيل آيه وارد در سوره انعام: ولا تقتلوا أولادکم من إملاق نحن نرزقکم وإياهم.

[27] مجمع البيان، طبع صيدا،ج5، ص443.و در «مستدرك‌ حاكم‌» ج‌ 4، ص‌ 69 از بنت‌ وهب‌ أسديّه‌، اين‌ عبارت‌ را از رسول‌ خدا روايت‌ كرده‌ است‌.

[28] همين کتاب؛ص444.

[29] أخيراً ديديم که شيخ طبرسي در مجمع البيان اين احتمال را رد کرد.

[30] تفسير جواهر،ج25،ص81.

[31] آيه59،ازسوره 16:نَحْل.

[32] الميزان،ج20،ص323.

      
  
فهرست
  بحث‌ أوّل: قرآن‌ راهنما به‌ بهترين‌ آئين‌هاست‌
  قرآن‌ كتاب‌ هدايت‌ وبشارت و هشدار است‌
  خطبۀ نهج‌ البلاغه‌ در توصيف‌ قرآن‌ كريم‌
  ترجمۀ خطبۀ نهج‌البلاغه‌ در توصيف‌ قرآن‌ كريم‌
  جزاي‌ دشنام‌، فقط‌ دشنام‌ است‌ يا عفو از دشنام‌
  حكم‌ قصاص‌ در قرآن‌، حكم‌ حياتي‌ است‌
  بحث‌ دربارۀ قصاص‌ و ديه‌ و عفو نمودن‌
  حكم‌ تورات‌ و انجيل‌ دربارۀ قصاص‌ و عفو، بعينه‌ مانند حكم‌ قرآن‌ است‌
  خرده‌ گرفتن‌ ويل‌ دورانت‌ بر قانون‌ انجيل‌ در عدم‌ جعل‌ قصاص‌
  اجراي‌ حكم‌ قصاص‌، موجب‌ عدم‌ پيدايش‌ جنايت‌ در اجتماع‌ است‌
  پاسخ‌ به‌ اطبّائي‌ كه‌ در بريدن‌ دست‌ دزد ترديد داشتند
  شرائط‌ بريدن‌ دست‌ دزد، در حكم‌ قطع‌ يد سارق‌
  ملاقات‌ أبوالعلاء معرّي‌ با علم‌ الهدي‌، و مناظرۀ شعري‌ در بريدن‌ دست‌ دزد
  در مفاد و لطائف‌ آيۀ: وَ لَكُم‌ فِي‌ القِصَاصِ حَيَوةٌ
  مَن‌ قُتِلَ مظ‌لَمَتِهِ فَهو بمنزلة‌ الشَّهيد
  تفسير آيۀ: لَا يُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن‌ ظُلِمَ
  قيام‌ زنان‌ ايران‌ بر عليه‌ حكومت‌ پهلوي‌، مصداق‌ لَا يُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرِ بِالسُّوءِ مِنَ الْ
  خطبۀ‌ فاطمۀ زهرآء و زينب‌ كبري‌، و فاطمۀ بنت‌ الحسين‌، در ميان‌ مردان‌، در شرائط‌ استثنائي‌ است‌
  خطبۀ حضرت‌ زهراء و زينب‌ در مدينه‌ و كوفه‌ و شام‌، براي‌ دفاع‌ از حقّ عموم‌ مسلمين‌ بود
  در مفاد آيۀ: خُذ الْعَفْوِ وَأمْرُ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضِ عَنِ الْجَـاهِلِينَ
  مفاد: صِل‌ مَن‌ قَطَعَكَ وَأعطِ مَنْ حَرَمَك‌ وَاعفُ عَمَّن‌ ظَلَمَك‌
  معارضه‌ با بعضي‌ از سركشان‌ كه‌ قرآن‌ تعبير از آنها به‌ مَلاء مي‌كند
  نشان‌ قرآن‌ خود را در آيۀ: وَ لَا تَسْتَوِي‌ الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّيَةُ إِدْفَعْ بِالَّتِي‌
  معناي‌ شفاعت‌ قرآن‌ در دنيا و ظهور آن‌ در آخرت‌
  خطبۀ رسول‌ الله‌، راجع‌ به‌ لزوم‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌
  مقام‌ امام‌ و ولايت‌، تحقق‌ وجود خارجي‌ قرآن‌ است‌
  عفو و گذشت‌ حضرت‌ سجاد عليه‌ السّلام‌ از شيخ‌ شامي‌ كه‌ اسيران‌ آل‌ محمد را شتم‌ كرد
  بحث دوّم‌: قرآن‌، هادي‌ سُبُل‌ سلام‌، و گرايش‌ از ظلمت‌ به‌ نور، و ورود در صراط‌ مستقيم‌ است‌؛ بحث‌
  تفسير آيۀ قد جاءَكُم‌ مِنَ اللَهِ نُورٌ وَ كِتـَبُّ مُّبِين‌
  در معناي‌ اينكه‌ قرآن‌ چگونه‌ نور است‌
  نور در برابر ظلمت‌ مانند علم‌ در برابر جهل‌، و بينائي‌ در برابر‌ كوري‌ است‌
  خطبه‌هائي‌ از نهج‌ البلاغه‌ كه‌ در آنها از قرآن‌ تعبير به‌ نور شده‌ است‌
  توصيف‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ اوصاف‌ و مزاياي‌ قرآن‌ را
  معناي‌ كتاب‌ مبين‌ و امام‌ مبين‌، و مرور أبوذر به‌ وادي‌ مورچگان‌
  آيات‌ دالّه‌ بر آنكه‌ آيات‌ قرآن‌ واضح‌ و روشن‌ و بدون‌ ابهام‌ است‌
  قرآن‌ مسطور و قرآن‌ ناطق‌، و انسان‌ كامل‌ عارف‌ به‌ قرآن‌
  رابطۀ قرآن‌ با انسان‌ كامل‌، و انسان‌ كامل‌ با قرآن‌
  عينيّت‌ نفس‌ ملكوتي‌ امام‌ با حقيقت‌ قرآن‌
  قرآن‌ براي‌ مؤمنان‌ شفاست‌، و براي‌ ظالمان‌ خسارت‌ است‌ و زيان‌
  مؤمنان‌ با قرائت‌ قرآن‌، در عروج‌ عنقاي‌ بلند پرواز اسماء الهي‌ با پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌
  متعدّيان‌ و متجاوزان‌، قرآن‌ را به‌ دلخواه‌ خود مي‌خواهند
  نزول‌ آيات‌ قرآن‌ براي‌ مؤمنين‌ بهت‌انگيز و مسرّت‌ آميز بود.
  قرآن‌ براي‌ ارشاد و هدايت‌ خدا ترسان‌ است‌
  معناي‌سلام‌، و تفسير آيۀ: يَهْدِي‌ بِهِ اللَهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلـامِ
  آياتي‌ از قرآن‌ كه‌ به‌ سُبُل‌ سلام‌ دعوت‌ مي‌نمايد
  لطائف‌ و ظرائف‌ نكات‌ در تفسير آيۀ: وَاخْفِضْ لَهُما جَنَاحَ الذُّلَّ مِنَ الرَّحْمَةِ
  قياس‌ تعليمات‌ قرآن‌ با تمدّن‌ بيمايۀ شرق‌ و غرب‌ ناشي‌ از كفر
  تفسير آيۀ: وَ لَا تُقُلْ لَهُمَا أُفٌ وَ لَا تَنْهَرهُمَا وَ قُل‌ لَهُمَا قَولاً كَريماً.
  داستان‌ دوره گردي‌ كه‌ در اثر خدمت‌ به‌ مادر براي‌ او كشف‌ حجاب‌ ملكوت‌ شد
  خدمت‌ به‌ مادر به‌ واسطۀ آب‌ دادن‌ در شب‌ تار و كشف‌ حجاب‌ ملكوت‌
  >> آيات‌ قرآن‌ دالّ بر آنكه‌ بينايانند كه‌ قرآن‌ را حقّ مي‌بينند؛ و كسي‌ كه‌ حقّ نمي‌بيند كور است‌
  آياتي‌ از قرآن‌ مجيد كه‌ دلالتش‌ بر سبل‌ سلام‌ واضح‌ است‌
  در تفسير آيۀ: وَ لَا يَقْتُلْنَ أوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَة‌
  داستان‌ بيعت‌ زنان‌ در مكّه‌ با شرط‌ نكُشتن‌ أولاد خود را
  حرمت‌ سقط‌ جنين‌ در شريعت‌ مقدّس‌ اسلام‌
  حرمت‌ قتل‌ نفس‌ در اسلام‌، از جمله‌ حرمت‌ سقط‌ جنين‌
  انتحار و خودكشي‌ قتل‌ نفس‌ است‌، و در اسلام‌ حرام‌ است‌
  در تفسير آيۀ: وَ إِذَا المَوءؤدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ
  اعراب‌ جاهلي‌ دختران‌ خود را بواسطۀ عار، و پسران‌ و دختران‌ را بواسطۀ فقر مي‌كشتند
  ديۀ مرد و زن‌ و مقدار ديۀ جنين‌ بر حسب‌ مراتب‌ حمل‌
  حرمت‌ سقط‌ چنين‌ و لزوم‌ ديه‌ و لزوم‌ كفّاره‌ در صورت‌ عمد
  قانون‌ سقط‌ جنين‌ در كشورهاي‌ كفر و حرمت‌ سقط‌ جنين‌ از نقطۀ زنا در اسلام‌
  مقاسد عَزْل‌ و خوردن‌ داروهاي‌ ضدّ حيض‌ و ضدّ حاملگي‌
  سلامت‌ زن‌ در آنست‌ كه‌ يا حامله‌ باشد يا بچه‌ شير دهد
  فوآئد بي‌شمار حامله‌ شدن‌ زنان‌ و مضرّات‌ بيشمار نازائي‌
  بستن‌ لوله‌هاي‌ رحم‌ زنان‌ حرام‌ است‌ گرچه‌ خود و شوهرانشان‌ اجازه‌ دهند
  ترغيب‌ اسلام‌ به‌ نكاح‌ و تكثير اولاد، و نهي‌ از عذوبت‌ و عقيم‌ بودن‌
  ترغيب‌ اسلام‌ به‌ ازدواج‌ با زن‌ بچّه‌ زا، گرچه‌ زيبا و جميله‌ نباشد
  طلاق‌، راه‌ علاج‌ در صورت‌ عدم‌ توافق‌ رأي‌ حَكَمين‌ است‌
  قرآن‌ دعوت‌ به‌ صلح‌ مي‌كند و از هر زشتي‌ اخلاقي‌ بر حذر مي‌دارد
  همۀ آيات‌ قرآن‌ به‌ سوي‌ سبل‌ سلام‌ دعوت‌ مي‌نمايد
  ظلمت‌، ناشي‌ از شرك‌ و دوئيّت‌ است‌: و نور توحيد واحد است‌
  تعبيرات‌ قرآن‌ كريم‌ براي‌ گمراهان‌، به‌ عنوان‌ مرده‌ و كور و لال‌ است‌
  افراد كوري‌ كه‌ به‌ موهبت‌ الهيّه‌، قرآن‌ را تلاوت‌ مي‌نموده‌اند
  روايت‌ وارده‌ از حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ السّلام‌ در نور قرآن‌ و روزۀ شعبان‌
  برخاستن‌ نور قرآن‌ از چهار صحابي‌ رسول‌ الله‌، و روشن‌ شدن‌ صحرا و دفاع‌ از دشمن‌
  نور قرآن‌ از دهان‌ چهار صحابي‌ بزرگ‌ در ظلمت‌ خارج‌ شد و لشگرگاه‌ روشن‌ شد
  تفسير سُبُل‌ سلام‌ و صراط‌ مستقيم‌
  گفتار علاّمۀ طباطبائي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ در تفسير صراط‌ مستقيم‌
  در صراط‌ مستقيم‌، شرك‌ و ضلال‌ و ظلم‌ وجود ندارد
  لحوق‌ مؤمنين‌ از مَعَ الَّذِينَ أنْعَمَ اللَهُ عَلَيْهِمْ به‌ زمرۀ مِنَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَهُ
  صراط‌ مستقيم‌ يكي‌ است‌ و نسبتش‌ بخداست‌، و سُبُل‌ بسيار است‌، و نسبت‌ به‌ غير دارد
  تمثيل‌ معارف‌ الهيّۀ در أفهام‌ مختلفه‌، به‌ صراط‌ مستقيم‌ و سبل‌ الي‌ الله‌
  خصوصيّات‌ و صفات‌ صراط‌ مستقيم‌
  معني‌ مجاهدة‌ في‌ الله‌ و في‌ سبيل‌ الله‌
  مزيّت‌ شريعت‌ اسلام‌ به‌ عالي‌ بودن‌ معارف‌ آنست‌، نه‌ به‌ كثرت‌ احكام‌
  پايان‌ كلام‌ علاّمۀ طباطبائي‌ قدّس‌ الله‌ سرّه‌ در تفسير صراط‌ مستقيم‌
  تفسير آيۀ: مَا مِن‌ دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ أَخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي‌ عَلَي‌ صِرَاطٍ مُستَق
  سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ حقيقت‌ قرآن‌، و حقيقت‌ صراط‌ مستقيم‌ است‌
  خطبۀ سيّد الشهداء عليه‌ السّلام‌ در روز عاشوراء
  مواعظ‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ و انكار كوفيان‌
  بحث‌ سوّم‌: احكام‌ قرآن‌ منطبق‌ بر حقّ و جاوداني‌ است‌؛
  در معناي‌ قرآن‌ و فرقان‌
  قرآن‌ داراي‌ مجد و عظمت‌ واستحكام‌ و روشني‌ است‌
  كيفيْت‌ نزول‌ وحي‌ قرآن‌ توسط‌ خداوند و روح‌ و فرشتگان‌
  كيفيّت‌ ظهور نور توحيد در عالم‌ كثرات‌، و امكان‌ توسط‌ فرشتگان‌
  كيفيّت‌ وحي‌، توسّط‌ خداوند و جبرئيل‌ و سفرۀ كِرامٍ بَررةٍ
  أبيات‌ ابن‌ فارض‌ مصري‌ عارف‌ عاليمقام‌ در سَفَر به‌ سوي‌ حق‌ اليقين‌
  اشعار ابن‌ فارض‌ در كشف‌ توحيد ذاتي‌
  أبيات‌ در صَحو بعد از مَحْو كه‌ احاط? كليّۀ بر جميع‌ عوالم‌ است‌
  معجزات‌ أنبياء ناشي‌ از جمعيّت‌ نفوس‌ آنهاست‌
  وقوع‌ عجائب‌ و غرائب‌ از نفوس‌ أولياء خدا به‌ اذن‌ خدا
  در عبوديّت‌ مطلقه‌، ربوبيّت‌ مطلقه‌، منطوي‌ است‌
  تمثّل‌ جبرائيل‌: أمين‌ وحي‌ إلهي‌ به‌ صورت‌ دحية‌ كَلبي‌
  روايت‌ ابن‌ قولويه‌ در اينكه‌ خدا به‌ بهترين‌ صورتي‌ خود را به‌ پيغمبر نشان‌ مي‌دهد
  قول‌ رسول‌ خدا: إِنَّ العَليَّ الاعْلَي‌ تَرَائي‌ لي‌ في‌ أحسَنِ صُورَةٍ وَأهْيَأ هَيئَةٍ
  جمع‌ ميان‌ روايات‌ وارده‌ در تنزيه‌ صرف‌، و روايات‌ وارده‌ در لقاء خدا
  روايات‌ وارده‌ در تجلّي‌ خدا به‌ صور مختلف‌
  معناي‌ إنَّ الله‌ خَلَقَ الإنسان‌ علي‌ صُورَتِهِ عند المحققين‌
  آيات‌ داله‌ بر آنكه‌: قرآن‌ حقّ است‌
  آيات‌ قرآن‌ متكي‌ بر علم‌ است‌، قرآن‌ نهي‌ از وقوف‌ بر ظنّ و گمان‌ دارد
  آيات‌ قرآن‌ كه‌ از پيروي‌ ظنّ و گمان‌ و عدم‌ مطالب‌ علمي‌ شديداً منع‌ مي‌كند
  اصالت‌ و حقّانيّت‌ قرآن‌ را هيچ‌ اكتشاف‌ علمي‌ و تجربي‌ و فلسفي‌ نمي‌تواند بكشند
  علّت‌ ثبات‌ و اصالت‌ قرآن‌، ابتناء دين‌ اسلام‌ بر فطرت‌ است‌
  احكام‌ اسلام‌ بر فطرت‌ است‌، و منحرفان‌ قبل‌ از وصول‌ به‌ مقام‌ انسان‌ گم‌ مي‌شوند
  راه‌ كمال‌ ايمان‌ به‌ خدا، در خشيت‌ بودن‌ از رجوع‌ به‌ خداست‌
  دستورات‌ قرآن‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ است‌، بر نهج‌ عقل‌ و فطرت‌ است‌
  معناي‌ ظهر و بطن‌ و حدّ و مُطَّلع‌ قرآن‌، و يَجْري‌ القرآن‌ كما يجري‌ الشمس‌ و القمر
  ذكر داستان‌ها و قصص‌ قرآن‌ براي‌ چه‌ فائده‌اي‌ است‌؟
  علّت‌ قرائت‌ قصص‌ قرآن‌، وجود مشابه‌ آنها در نفوس‌ همۀ مردم‌ است‌
  داستان‌هاي‌ خصوصي‌ قرآن‌، عبرت‌ براي‌ جميع‌ مردم‌ است‌
  نفس‌ انسان‌ قابليّت‌ هر گونه‌ از علوم‌ و هر تعليم‌ و تربيتي‌ را دارد
  قرآن‌ با خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ زمان‌ رسول‌ الله‌ مؤاخذۀ عمل‌ پيشينيان‌ را از آنها مي‌كند
  اگر آيه‌اي‌ از قرآن‌ اختصاص‌ به‌ قومي‌ داشت‌، با مردن‌ آن‌ قوم‌ آيه‌ هم‌ مرده‌ بود
  وهابيون‌ و أخباريون‌، جمود بر معناي‌ ظاهر نموده‌، و از حقيقت‌ قرآن‌ بي‌بهره‌اند
  گفتار أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ كه‌ وحي‌ بر من‌ نازل‌ نشده‌ است‌؛ إلاّ أن‌ يُعطيّ اللهُ عَبداً
  حديث‌ علل‌ الشرايع‌ در اينكه‌ علي‌ عليه‌ السّلام‌ قسيم‌ الجنّة‌ و النّار
  حديث‌ مبارك‌ مفضّل‌ بن‌ عمر دربارۀ اينكه‌: علي‌ قسمت‌ كننده‌ بهشت‌ و دوزخ‌ است‌
  امام‌ وجود عيني‌ و خارجي‌ قرآن‌ است‌
  مهلت‌ خواستن‌ حضرت‌ سيّد الشهداء عليه‌ السّلام‌ در شب‌ عاشورا براي‌ نماز و قرآن‌ و دعا و استغفار
  أبيات‌ حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در شب‌ عاشورا؛ و بيهوش‌ شدن‌ حضرت‌ عقيلة‌ بين‌ هاشم‌: زي

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی