گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > اعتقادات > امام شناسی > امام شناسی جلد 1
کتاب امام شناسي / جلد اول / قسمت سوم: منظور ازبندگان برگزیده خدا که وارثین کتاب خدایند، مقام علی علیه السلام در روایات عامه، پرندگان و وحوش در عزای حسینی

تفسير آيه ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا

حال كه اين مطلب واضح شد رجوع كنيم به تفسير آيه‏اى كه در مطلع گفتار ذكر شد

«ثُمَّ أورَثنَا الكِتَابَ الَذِينَ اصطَفَينَا مِن عِبَادِنَا»

ما قرآن مجيد را بعد از آنكه به تو فرو فرستاديم به نحو توارث به بندگان‏


صفحه 30

برگزيده خود ميراث داديم، بايد ديد اين چه ميراثى است؟ و بنابراين بحث در دو موضوع واقع خواهد شد.

موضوع اول آنكه مراد از كتاب چيست؟ موضوع دوم آنكه مراد از بندگان برگزيده كه كتاب را به آنان به نحو توارث سپرديم چه كسانند؟

امّا موضوع اول، بدون ترديد مراد از كتاب قرآن كريم است چون در آيه قبل از اين آيه فرمايد:

«وَ الَذِى أوحَينَا إلَيكَ مِن الكِتَابِ هُو الحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا بَينَ يَدَيهِ إنَّ اللهَ بِعِبَادِهِ لَخَبيرٌ بَصِيرٌ»[25]

آنچه از كتاب به تو وحى كرديم مسلماً و بدون ترديد حق است.

و اين خطاب راجع به حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله است. و كتابى كه به حضرت وحى شده قرآن كريم است.

بنابراين چون به دنبال اين آيه بدون فاصله مى‏گويد: سپس ما كتاب را به بندگان برگزيده خود ارث داديم، معلوم مى‏شود كه مراد همين قرآن مورد ذكر است، و البته معلومست كه مراد از اين قرآن ارث داده شده قرآن نوشته شده نيست، بلكه مراد حقيقت قرآن است كه بر قلب آنان وارد شده است، و به همان نهجى كه حضرت رسول الله آن حقائق را از جبرئيل امين تلقى كردند، به همان نهج اين بندگان برگزيده از حضرت رسول الله قرآن را تلقى نمودند، و آن حقائق و اسرار و دقائق و لطائف كه:

«لا يَمَسُّهُ إلّا المُطَهَّرُونَ‏»[26]

«وَ إنَّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبيًا لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ وَ إنَّهُ فِى إمِّ الكِتَابِ لَدَينَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ‏»[27]

با سطح بسيار عالى و مرتفعى كه اختصاص به خود آنان داشته است‏ بر قلبشان وارد شده است.

مراد از بندگان برگزيده خدا كه كتاب الهي به آنان به ارث رسيده چه كساني هستند؟

امّا در موضوع دوم طبق روايات فراوان و مستفيضى كه از حضرت امام محمدباقر


صفحه 31

و حضرت امام جعفر صادق عليهما السلام وارد است مراد از اين بندگان برگزيده ذريه پيغمبر اكرم از اولاد حضرت فاطمه سلام الله عليها هستند كه به مقتضاى آيه مباركه: «إنَّ اللهَ اصطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إبرَاهِيمَ وَ آلَ عِمرَانَ عَلَى العَالَمِينَ‏»[28] در تحت ذريه و آل ابراهيم واقع شده‏اند.

علاوه از صدر اسلام تا به حال هيچكس ادعا ننموده كه از اميرالمؤمنين عليه السلام و از ائمه طاهرين سلام الله عليها اجمعين، كسى ديگر به كتاب خدا عارف بوده است‏ بلكه طبق روايات متواتر كه از بزرگان اهل سنت وارد شده است اميرالمؤمنين عليه السلام اعرف و اعلم امت ‏به كتاب خدا بوده‏اند.

و بنابراين مسلّماً مراد از بندگان برگزيده خدا كه قرآن به آنان ارث رسيده است آنانند.

از اينها گذشته طبق حديث متواتر بين شيعه و سنى كه پيغمبر عترت خود را ملازم و قرين قرآن قرار داده است، معلوم مى‏شود كه مراد از بندگان برگزيده همانا عترت رسول خداست: إنّى تَاركٌ فِيكُم الثَقَلينِ كِتابَ اللهِ و عِترَتى أهلَ بَيتى لَن يَفتَرقَا حَتّى يَردَا عَلَىَّ الحَوضَ[29] من در ميان شما دو چيز بزرگ و سنگين از خود به يادگار مى‏گذارم يكى كتاب خدا و ديگرى عترت من، يعنى اهل بيت من هستند، و اين دو هيچگاه از يكديگر جدا نمى‏شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

و علاوه بر رواياتى كه درباره علم اميرالمؤمنين عليه السلام آمده مانند حديث وارد از ام سلمه كه پيغمبر فرمود: عَلىٌّ مَع القُرانِ و القُرانُ مَع علىّ[30] على با قرآن است و قرآن با على است و حديث أنا مَدينَةُ العِلم و علىٌّ بَابُها[31] من شهر علمم و


صفحه 32

على در اوست، و نظائر آنها از رواياتى كه درباره علم اميرالمؤمنين وارد شده تفاده مى‏شود كه آن حضرت از وارثين كتاب خدا از رسول الله بوده‏اند.

اما راجع به آنكه مى‏فرمايد: فَمِنهُم ظَالِمٌ لِنَفسِهِ وَ مِنهُم مُقتَصِدٌ وَ مِنهُم سَابقٌ بالخَيرَاتِ بِإذنِ اللهِ

معلومست كه منظور همان اصحاب شمال و اصحاب يمين و مقرّبونند، و مسلّماً مراد از بندگان برگزيده همان دسته سومند كه در خيرات گوى سبقت را ربوده‏اند.

بنابراين يا ضمير منهم راجع است‏ به عبادنا بدون قيد اصطفا، يعنى مطلق بندگان ما به سه دسته تقسيم مى‏شوند، لكن از ميان آنان همان سابقون الى الخيرات هستند كه مورد برگزيدگى واقع شده و كتاب را ارث برده‏اند.

و يا ضمير منهم راجع است‏ به الَذِينَ اصطَفَينَا مِن عِبَادِنَا بدين معنى كه هر سه طايفه شريكند در وراثت كتاب، گرچه وارث حقيقى و حافظ كتاب همان دسته سوم كه عالم به كتابند خواهد بود.

و مانعى ندارد كه در عين آنكه قائم به كتاب و حافظ آن بعضى بخصوص باشند، نسبت وراثت‏ به همه داده شود، مانند كريمه شريفه:

«وَ أورَثنَا بَنِى إسرَائِيلَ الكِتَابَ‏»[32]

ما تورات را به بنى اسرائيل به عنوان ارث داده‏ايم، با آنكه تورات بر حضرت موسى نازل شد، نه بر همه آنان، لكن چون حضرت موسى در ميان بنى اسرائيل است عنوان نسبت اعطاء تورات به بنى اسرائيل نيز تجوّزاً صحيح است.

و بنابراين احتمال، مراد از ظالم لنفسه همان افرادى از مسلمانان هستند كه به واسطه ارتكاب سيئه‏اى بر نفس خود ستم نمودند، چون بنابراين احتمال ظالم لنفسه از اقسام افراد برگزيده خواهد بود، و لذا نمى‏توان آنان را از اصحاب شمال قرار داد، بلكه از اصحاب يمينند، غاية الامر آنكه كاستى و منقصتى در آنها خواهد بود .

بارى بگذريم به اصل بحث، و آن اين كه چون اميرالمؤمنين و ائمه اطهار عليهم السلام بندگان برگزيده هستند، ـ طبق نصوص صريحه‏اى كه خود اهل سنت از بزرگان از محدثين آنها نقل كرده‏اند ـ لذا آنان پاسداران و حافظان كتاب خدا


صفحه 33

هستند.

حافظ و وارث قرآن كسى است كه در مقام و منزله رسول الله بوده، و قلبش مانند قلب رسول خدا تحمل و ظرفيت آن حقائق را داشته باشد.

روايات علماي معروف اهل سنت در مقام امير المؤمين عليه السلام

ما در اينجا بعضى از رواياتى را كه علماى معروف عامه در كتب خود آورده‏اند ذكر مى‏كنيم، تا مقام و منزلت اميرالمؤمنين عليه السلام از نقطه ‏نظر آنان معلوم شود:

در ينابيع المودة از جابر بن عبد الله انصارى روايت كند كه پيغمبر اكرم فرمود: كفُّ عَلىٍّ كَفّى[33] دست على دست من است.

و معلوم است كه مراد از دست، آثار مترتبه بر دت از اخذ و اعطاء و كتابت و حرب و غيره، و خلاصه تمام افعالى كه از دست ‏سرمى‏زند، و چون اين افعال مترتب بر اراده و اختيار نفس است فلذا مساوى بودن كف ملازم با مساوى بودن در تمام مبادى و مراحل افعال از حالات نفسيه و مكارم اخلاق و شيم پسنديده است.

و نيز از ابوبكر وارد است كه رسول خدا فرمودند: يا ابابكر كَفِّى و كَفّ عَليٍّ فِى العَددِ سِواء[34] و در روايت ديگر: يا ابابكرٍ كَفّى و كَفُّ عَلىّ فِى العَدلِ سِواء[35] اى ابوبكر دست من و دست على در عدد مساويست. اى ابوبكر دست من و دست على در عدل مساويست.

البته مساوى بودن در عدل همانطور كه گفته شد ملازم با مساوى بودن در صفات نفسيه و مكارم اخلاق و اطلاع به سرائرى است كه در نتيجه در مرتبه فعل، كردار و افعال را طبق كردار و افعال پيمبر اكرم قرار ميدهد.

و اما مساوى بودن در عدد كنايه از مساوى بودن در تمام مراتب و مراحل قدرت است، آنچه از دست پيمبر اكرم برآيد از دست اميرالمؤمنين برآيد، چون دست‏ بالأخص در چنين تعبيرى كه براى او عدد فرض شده است معلول قدرت و آلت اجراى نيّات نفسانيه و ارادات روحيه است. بنابراين، اين تعبير مى‏رساند كه قدرت رسول خدا و قدرت على مساوى است. آن معجزات عجيب كه از دست آن حضرت به ظهور پيوست همگى در كانون اراده و قدرت على موجود است.


صفحه 34

محب طبرى در الرياض النضره از انس بن مالك روايت مى‏كند كه قال رسولُ اللهِ: مَا مِن نَبىٍّ إلّا و لَهُ نَظيرٌ فِي اُمّتِه و عَلىٌّ نَظيرى[36]

حضرت رسول اكرم فرمودند كه هيچ پيمبرى نيامده است مگر آنكه او را در بين امتش نظيرى است، و على نظير من است.

اين روايت مى‏رساند كه در جميع امت رسول خدا، هيچ كس از نقطه‏ نظر صفات روحيه و كمالات نفسيه مانند على نزديك به پيمبر اكرم نبوده است، و فقط و فقط آن سرور مؤمنان نظير آن حضرت بوده است.

و نظير اين روايت در ينابيع المودة از انس بن مالك به روايت صاحب الفردوس آمده است كه قال رسول الله: ما مِن نَبىّ إلّا و لهُ نَظيرٌ إلى أن قَال و علىُّ بنُ أبىطَالب نَظيرى[37]

و در صحيح بخارى در باب مناقب على گويد: قال النبى صلى الله عليه و آله لعَلىّ: أنت مِنّى وَ أنا مِنكَ[38]

رسول خدا به اميرالمؤمنين فرمودند: اى على تو از من هستى و من از تو هستم.

و اين تعبير نهايت‏ يگانگى و اتحاد را مى‏رساند، مثل آنكه وجود آن دو سرور عالميان وجود واحدى است كه در دو تن و دو قالب نمودار شده است

و نيز ابن حجر هيتمى مكى در الصواعق المحرقه[39] از براء بن عازب و محب طبرى در الرياض النضرة از ملا نقل كرده‏اند كه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: علىّ منّى بمنزلة رأسى من بدنى[40]

نسبت على با من مانند نسبت‏ سر من است‏ با بدن من، و اين تعبير غايت پيوند و همبستگى را مى‏رساند.

رسول خدا مى‏فرمايند همانطور كه بدن بدون سر حيات ندارد، حيات من مربوط و منوط به حيات على است‏


صفحه 35

و در ينابيع المودة از عبدالله بن مسعود روايت مى‏كند كه رسول خدا فرمود علىّ منّى مثل رأسى من بدنى.[41]

و در ينابيع المودة از ابو هريره روايت كند كه او گفت: كانَ رَسول اللهِ صلَّى اللهُ عليهِ و آلهِ و سلَّمَ بَعَثَ‏ بَعثَينِ، و بَعَثَ عَلَى أحَدهما عَليًّا و علَى الأخَر خالدَ بن الوليد،

و قال إذا التَقَيتُم فعلى الناسِ إمامٌ، و إذا افتَرَقتُم فكُلٌّ عَلى جُندِه،

فَلَقينا بنى زُبَيدةٍ، فاقتَتَلنا، و ظَفرنا عَليهم. و سَبَيناهُم، فاصطَفَى عَلىٌّ مِن السبَى واحداً لِنفسِه

فَبَعَثنِى خالد إلى النبىِّ صلّى اللهُ عليهِ و آلهِ و سلّم، حتَّى اُخبرَه بذلكَ فلمَّا أتيتُ و أخبَرتُهُ فقُلتُ: يا رَسولَ اللهِ بَلغتُ ما اُرسلتُ ‏به؟

فقال: لا تَقَعُوا فى علىٍّ، فإنَّه مِنّى و أنا منه، و هو وَليّى و وصيّى من بَعدِى[42]

رواه الامام احمد فى مسنده.

ابوهريره گويد ـ طبق حديثى كه در ينابيع قندوزى از امام احمد بن حنبل در مسند خود روايت مى‏كند ـ كه رسول خدا صلى الله عليه و آله دو لشگر را براى جنگ حركت دادند يكى را برياست على، و ديگر را برياست ‏خالد بن وليد، و فرمودند هنگاميكه اين دو لشگر بهم بپيوندند براى جميع لشگريان يك امام امامت كند، و چون از هم جدا باشند هر يك از اين دو نفر بر لشگر خود امامت‏ بنمايند.

ابوهريره گويد دو لشگر حركت كرد و در بنى زبيده بهم رسيد، و با بنى زبيده نبرد كرديم و غالب و پيروز آمديم و از آنان اسيرانى گرفتيم، على بن أبيطالب يكى از آن اسرا را براى خود انتخاب نموده و برداشت.

خالد بن وليد مرا بسوى پيغمبر روانه ساخت تا او را از اين قضيه مطلّع نمايم كه على بن أبيطالب بدون مجوز براى خود اسيرى انتخاب نموده و برداشته است.

من بخدمت رسول خدا روانه شدم، چون بمحضرش رسيده و او را از اين قضيه‏


صفحه 36

خبر دادم، گفتم: اى رسول خدا! من مأموريت‏ خود را انجام دادم و آنچه را كه بمن امر شده بود بشما رساندم؟

حضرت رسول فرمودند: عيب على را نگوئيد، و خود را در كار على دخالت ندهيد، حقاً بدانيد كه على از من است و من از على هستم، و او صاحب اختيار و سرپرست و وصى من است‏ بعد از من بر امّت من.

ابن اثير در اسد الغابه[43] با اسناد متصل خود از عمران بن حصين، و همچنين قندوزى در ينابيع المودة[44] از سنن ترمذى از عمران بن حصين و همچنين محب الدين طبرى از عمران بن حصين[45] روايت كرده‏اند كه پيغمبر على را بر قشونى امير نموده، و بسريّه‏اى گسيل داشت على در آن نبرد براى خود كنيزى برداشت، اين معنى در نزد بعضى گران آمد، و چهار نفر از آنان يكدل گرديده با يكديگر نزد پيغمبر آمدند، و يك يك برخاسته، زبان بشكايت گشودند.

پيغمبر در هر مرتبه از آنها روى گردانيد، چون نفر چهارم برخاست و آنچه را كه آن سه نفر گفته بودند، او نيز بازگو كرد فأقبَلَ إليهم رسولُ الله صلى الله عليه و آله و الغضبُ يُعرفُ فى وجهه، فقال: ما تُريدونَ مِن عَلىٍّ؟ ما تريدون من علىٍّ؟ ما تريدون من علىٍّ؟ إنَّ عليًّا منّى و أنا من علىٍّ، و هو ولىُّ كلِّ مؤمِنٍ بَعدِى.

در اينجا رسول خدا روى خود را به آنها نموده و در چهره مباركش آثار غضب و خشم هويدا بود و فرمود چه مى‏خواهيد از على؟ چه مى‏خواهيد از على؟ چه مى‏خواهيد از على؟ حقًّا على از من است و من از على هستم و او صاحب اختيار و ولى هر مؤمنى است‏ بعد از من[46].

آرى كسانيكه نمى‏توانستند به بينند على كنيزى را براى خود بردارد ـ در حاليكه قوام اسلام رهين فداكاريهاى بى‏نظير او بود ـ كجا مى‏توانستند ببينند كه‏


صفحه 37

او بر جميع مسلمين عالم زعامت كند و سررشته امور مردم را بدست گيرد؟

كردند با او آنچه كردند، تا بالاخره پس از سى سال خون دل، در محراب عبادت فرقش را بشكافتند، و چنين روح كلّى و حيات سرمدى خود را در زير خاك پنهان نموده، دل جن و انس و حيوان بيابان و مرغان هوا را در سوگش ماتم سرا نمودند.

ابن اثير جزرى مى‏نويسد: و أنبأنا جدّى، حدّثنا زيد بن على عن عبيدالله بن موسى، حدّثنا الحسن بن كثير عن أبيه قال: خرج علىٌّ لصلوةِ الفجرِ فاستَقبَلهُ الأوزُ يَصحِنَ وَجهَهُ، قال: فَجعلنَا نَطرُدهُنَّ عنهُ.

فقال: دَعوهُنَّ فإنُّهنَّ نَوائِحُ، و خرجَ فأصيبَ[47].

حسن بن كثير از پدرش روايت مى‏كند كه او گفت: اميرالمؤمنين عليه السلام براى نماز صبح مى‏رفت، مرغابيهائى بدو روى آورده و در برابر صورت على صداى خود را به صيحه و غوغا بلند كردند.

او مى‏گويد: ما خواستيم آنها را از دور اميرالمؤمنين دور كنيم، حضرت فرمود: آنها را بحال خود گذاريد، اينها براى من نوحه‏ سرائى مى‏كنند.

چون براى نماز بيرون شد، ضربت‏بر فرق مباركش رسيد.

عزاداري پرندگان و وحوش بر سيد الشهداء عليه السلام

آرى مرغان هوا و وحوش بيابان براى فرزندش نيز نوحه‏ سرائى نمودند،

ابن شهرآشوب گويد: چون بنى اسد در روز دوازدهم محرّم آمدند كه آن اجساد مطهرّه را دفن كنند، مرغان سفيدى را گرداگرد آن بدنهاى نازنين مشاهده نمودند[48]

مجلسى رضوان الله عليه از بعضى از مؤلفات اصحاب روايت مى‏كند كه رُوى عن طريق أهل البيت: أنّه لمَّا استشهدَ الحسينُ عليه السلام بَقِىَ فى كربلا صَريعاً، و دمُهُ عَلى الأرضِ مَسفُوحاً، و إذاً بَطايرٍ أبيضُ قد أتَى وَ تَمسَّحَ بدَمِهِ، و جاءَ و الدَّمُ يَقطُرُ منهُ.

فَرأى طُيوراً تَحتَ الظِلالِ، عَلَى الغُصونِ و الأشجَار، و كلٌّ مِنهُم يَذكُرُ


صفحه 38

الحَبَّ و العَلَفَ و الماء.

فقال لهم ذلك الطَّيرُ المُتِلَطَّخُ بالدَّمِ: يا وَيلَكُم! أتشتغِلُونَ بالمَلاهِى، و ذِكرِ الدُّنيا و المَناهِى، و الحُسينُ فى أرضِ كَربَلا فِى هذا الحَرِِّ مُلقَى عَلَى الرَمضَاء ظَامئٌ مَذبوحُ و دمهُ مَسفُوحٌ

فَعادَتِ الطيورُ، كلٌّ منهُم قاصداً كربَلا، فرأوا سَيدَنا الحُسينَ مُلقىً فى الأرضِ جُثَّةً بلا رأسِ، و لا غُسلٍ، و لا كفنٍ، قد سَفَّت عَليهِ السَّوافِى، و بدنُهُ مَرضوصٌ، قد هَشَمَتهُ الخيلُ بحَوافِرها، زُوارُهُ وحوشُ القِفار، و نَدبتهُ جنُّ السهولِ و الأوعار قد أضاءَ التُرابُ من أنوارِهِ، و أزهَر الجَوُّ من أزهَارِهِ.

فلمَّا رأتهُ الطيور، تَصايَحنَ، و أعلَنَّ بالبكاءِ و الثبورِ و تواقعنَ علَى دَمهِ، يتمَرغنَ فيهِ، و طارَ كُلُّ واحدٍ منهُم ألى ناحِيةٍ يُعلمُ أهلهَا عَن قَتلِ أبيعَبد الله.[49]

از طريق أهل بيت روايت‏ شده است كه چون حضرت حسين بن على عليه السلام بشرف شهادت نائل شدند، بدن آن حضرت همينطور روى زمين كربلا افتاده بود و خون آن حضرت بر روى زمين ريخته و مشهود بود، تا آنكه يك مرغ پرنده سفيد رنگى آمد و بدن خود را بخون آن حضرت ماليد و در حاليكه خون قطره قطره از بالهاى او مى‏چكيد بپرواز درآمد.

تا رسيد بجائى كه ديد پرندگانى در زير سايه‏ها، بر روى درخت‏ها و شاخه‏ها نغمه‏سرائى مى‏كنند و با يكديگر سخن از دانه و علف و آب دارند.

اين مرغ بخون آلوده، به آنها گفت: واى بر شما! آيا شما در اين مكان خوش آب و هوا سرگرم خود هستيد و از دنيا و لذائذ آن ياد مى‏كنيد، و حسين در زمين كربلا در اين هواى گرم بروى ريگها و زمين تفته افتاده، او را تشنه كام سر بريدند، و خون او را بروى زمين ريختند؟

آن پرندگان همگى محل‏هاى خوش آب و هواى خود را ترك گفته و بسوى كربلا بپرواز درآمدند، و ديدند كه آقاى ما حسين عليه السلام بروى زمين افتاده جسمى است‏ بدون سر، نه كسى او را غسل داده، و نه كفن نموده، بادهاى بيابان بر آن بدن‏


صفحه 39

وزيده و گرد و غبار صحرا را بر آن پيكر نشانده، بدن در زير سمّ ستوران درهم شكسته و خورد شده و استخوانها كوبيده شده است.

زوّارش حيوانات وحشى بيابانها هستند كه در اطراف او گرد آمده‏اند، و زارى كنندگان بر او طايفه جن كه در بيابانهاى هموار و در گردنه‏ها و دره‏ها زندگى مى‏كنند

اما خاك تيره از نور آن حضرت روشن و منور شده، و جو و فضا از اشراقات او تابان و درخشان گرديده است.

چون آن پرندگان اين منظره عجيب را ديدند، صداهاى خود را بصيحه و فغان بلند كردند، و آشكارا گريه و زارى سر دادند و خود را بخونهاى آن حضرت ماليده و در آن خون غلطه مى‏خوردند، و سپس همه بپرواز درآمدند، و هر يك از آنان آهنگ ناحيه‏اى را نموده كه اهل آنرا از شهادت حضرت ابى عبدالله عليه السلام باخبر كنند.

مضامين زيارت سيد الشهداء عليه السلام در اول رجب

و در زيارتنامه آن حضرت در زيارت اول رجب مى‏خوانيم: يا أبا عَبدالله، اُشهدُ لقَد اقشعرت لِدمائِكُم أظلُّةُ العرشِ مع أظلَّةِ الخلائقِ و بَكتكُمُ السماء و الأرضُ و سكانُ الجنانِ و البرُّ و البحرُ

صلّى الله عليكَ عددَ ما فى عِلم الله، لبيكَ داعِىَ اللهِ، إن كان لم يجبكَ بَدنى عند استغاثتِكَ، و لسانِى عند استِنصَارِكَ، فقَد اُجابَكَ قلبى و سَمعى و بَصرى، سُبحانَ ربَّنا، أن كانَ وَعدُ ربّنا لَمفعُولاً[50]

اى ابا عبد الله! من بشهادت سوگند ياد مى‏كنم كه بحقيقت و واقعيت، براى خونهاى پاك شما، طبقات ساكنين عرش خدا با طبقات آفريده‏ شدگان بلرزه در آمدند و آسمان و زمين بر شما گريست، و ساكنين بهشت‏ها و خشكى‏ها و درياها بگريستند.

درود خدا بر تو باد، درودى فراوان باندازه وسعت و گنجايش تعداد آنچه در علم خدا مى‏گنجد.

بله بله! قبول كردم و پذيرفتم، اى دعوت كننده براه خدا! دعوى تو را لبيك‏


صفحه 40

گفتم، و نداى تو را با جان و دل پذيرفتم! اگر در آن روز بدنى نداشتم تا با آن استغاثه تو را اجابت كنم، و زبانى نداشتم تا استنصار تو را پذيرا شوم، ليكن امروز جان من و روح من و دل من و گوش من و چشم من استغاثه‏ات را پاسخ مى‏گويد، و ندايت را مى‏پذيرد و اجابت مى‏كند.

پاک و منزه است پروردگار ما، و حقاً که میعاد پروردگار ما خواهد رسید بدین وعده گر جان فشانم رواست.

وَ بشيرِى لَو جاءَ مِنكَ بعطفٍ                 و وجودِى فِى قَبضَتِى قُلتُ هَاكَا

بشكر آنكه شكفتى بكام بخت‏ اى گل             نسيم وصل ز مرغ سَحر دريغ مَدار

 

پاورقي


[25] سوره فاطر: 35 - آيه 31

[26] سوره واقعه: 56 - آيه 79

[27] سوره زخرف: 43 - آيه 3 - 4

[28] سوره آل عمران، 3 - آيه 33

[29] اين حديث را احمد بن حنبل از حديث زيد بن ثابت‏ به دو طريق صحيح روايت مى‏كند اولاً در ابتداى صفحه 182 و ثانياً در انتهاى صفحه 189 در جزء پنجم از مسند خود لكن عبارت آن چنين است: قال النبى

انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و اهل بيتى و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض و در تفسير «الدر المنثور» ج 6 ص 7 گويد: و اخرج الترمذى و حسن ابن الانبارى فى المصاحف عن زيد بن ارقم رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله: انى تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى احدهما اعظم من الاخر كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بيتى و لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض فانظروا كيف تخلفونى فيهما.

[30] كنز العمال، ج 12، ص 201 حديث 1130 چاپ هند 1384.

[31] كنز العمال، ج 12، ص 203 حديث 1152 چاپ هند 1384.

[32] سوره مؤمن: 40 - آيه 53

[33] ينابيع المودة ص 252

[34] ينابيع المودة ص 252

[35] بعيد نيست كه هر دو حديث فى العدل بوده و در يكى تصحيفاً فى العدد آمده باشد

[36] الرياض النضره ج 3 ص 153

[37] ينابيع المودة ص 235

[38] صحيح بخارى ص 164

[39] الصواعق المحرقه ص 75

[40] الرياض النضره ص 162

[41] ينابيع المودة ص 235

[42] ينابيع الموده ص 235

[43] اسد الغابه ج 4 ص 27

[44] ينابيع الموده ص 53 و 54

[45] الرياض النضره ج 3 ص 164 و 165

[46] در كتاب على و الوصية از ص 352 الى 354 موارد عديده‏‌اى را كه بعضى از اميرالمؤمنين نزد رسول خدا شكايت كردند و آن حضرت متغير شده و آنها را ردع و تهديد فرموده و امير المؤمنين را برادر و وصى و ولى هر مؤمن خوانده است‏ بيان مى‏كند.

[47] اسد الغابة ج 4 ص 36

[48] مناقب ج 2 ص 224

[49] بحار الانوار طبع كمپانى ج 10 ص 241

[50] اقبال ص 712، ابن طاووس اين زيارت را در شب نيمه شعبان ذكر كرده است و گفته است كه زيارتى است كه در اول رجب خوانده مى‏شود، و ليكن چون نيمه شعبان اعظم است لذا آن را در اينجا ذكر كرده است و محدث قمى نيز در هدية الزائرين ص 113 ذكر نموده است.

      
  
فهرست
  مقدّمۀ جلد اوّل‌ امام‌ شناسي‌
  درس اول: در عصمت انبياء و ائمه عليهم السلام.
  اختلاف اساسي بين شيعه و سنى..
  امام بمنزله قلب در پيكر انسان است...
  لزوم امام معصوم در جامعه.
  عصمت انبياء در سه مرحله.
  مناظره هشام بن حكم با عمرو بن عبيد.
  گريه تمام موجودات در سوگ شهادت سيد الشهداء
  درس دوم: بيان اصل وراثت در عصمت...
  اصل وراثت از سنن غير قابل تبديل الهي است...
  پبامبر اكرم مظهر تام و تمام تجلي آن نور الهي است كه در باطن آدم ابو البشر به وديعت نهاده شده بود
  نور الهي و حقيقت محمدي پس از پيامبر اكرم به امير المؤمنين و بواسطه ايشان به سائر ائمه طاهرين انتقا
  تفسير آيه ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا
  مراد از بندگان برگزيده خدا كه كتاب الهي به آنان به ارث رسيده چه كساني هستند؟
  >> روايات علماي معروف اهل سنت در مقام امير المؤمين عليه السلام.
  عزاداري پرندگان و وحوش بر سيد الشهداء عليه السلام.
  مضامين زيارت سيد الشهداء عليه السلام در اول رجب...
  درس سوم: در امتيازات بندگان برگزيده خدا
  اخلاص در عمل صالح يگانه وسيله نيل بمقصود است.
  خصوصيات مخلَصين در قرآن كريم: الف: عجز شيطان از اغواي آنها، ب: قدرت بر ستايش ذات مقدس الهي بدانسان
  ج: معافيت از سؤال و حساب و حشر و عرض و كتاب و ميزان.
  پاداش و جزاي مخلَصين در مقابل عمل نبوده و بيحد و حصر است...
  استفاده تمام مراتب سه‌گانه عصمت براي پيام آوران الهي از آيه مباركه عالم الغيب فلا يظهر على غيبه اح
  مقام اميرالمؤمنين عليه السلام.
  در احوالات حضرت فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين عليه السلام.
  كيفيت ولادت اميرالمؤمنين در كعبه.
  درس چهارم: لزوم عصمت انبياء و ائمه عليهم السلام.
  صفات معتدله انسان.
  مقربان درگاه الهي در اثر برخورداري از يكنوع علم و بينش مخصوص ريشه رذائل و مفاسد را در وجود خود ناب
  استفاده عصمت مقربان خدا از مجموع سه آيه قرآن.
  عصمت امير المؤمنين عليه السلام.
  نسبت امير المؤمنين به پيامبر اكرم.
  اعتراض حضرت فاطمه سلام الله عليها به سكوت امير المؤمنين و پاسخ آن حضرت
  درس پنجم: عصمت امرى موهبتى است...
  قوه عصمت در معصومين در همه حال حاكم بر وجود آنان است...
  استدلال ديگر از قرآن بر عصمت انبياء
  اميرالمؤمنين عليه السلام حائز مقام عصمتند.
  آيه انذار و حديث عشيره
  صحت اسناد حديث عشيره
  حديث عشيره در ميان مستشرقين..
  جنايات طبرى در نقل حديث عشيره
  جنايت ابن كثير در نقل حديث عشيره
  جنايت هيكل در نقل حديث عشيره
  ولايت اميرالمؤمنين از روز اول با توحيد خدا و نبوت رسول توام بوده است
  امير المؤمنين عليه السلام در تمام مراحل رسالت يار و مددكار پيامبر اكرم نيست
  درس ششم: عصمت انبياء منافاتى با اختيارى بودن افعال آنان ندارد
  عصمت انبياء از راه تماميت‏حجت از طرف خدا
  اثبات عصمت از آيه ديگر.
  ملكه عصمت موجب اضطرارى بودن افعال نمى‏شود
  افضليت انبياء بواسطه اختيارى بودن افعال آنهاست.
  آفرينش عبارت است از ظهور، نه تولد و خروج..
  اساس عالم هستى مبنى بر اختلاف در موجودات است...
  تمام موجوداتيكه حامل قوه و استعدادند متحرك بسوى كمال مى‏باشند
  كمال هر موجود فعليت استعدادهاى همان موجود است...
  انتظار خداوند و عالم هستى از هر فرد كمال مطلوب اوست نه كمال غير او
  پيغمبران در تمام افعال خود چه معجزه و چه غير آن داراى علم و اختيار بوده‏اند
  اثبات عصمت اميرالمؤمنين از راه اتحاد نفس او با نفس رسول الله..
  داستان ليله المبيت و ايثار و فداكارى اميرالمؤمنين نسبت‏به رسول الله..
  خون چكيده از پاى على در هجرت بمدينه.
  افتخار خدا بملائكه در ايثار على جان خود را به رسول الله..
  درس هفتم: منصب امامت از نبوت بالاتر است...
  معناي امام در آيه شريفه و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما
  تفسير آيه مباركه و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون
  هدايت موجودات به دست امام است...
  تحقق اميرالمؤمنين به مقام امامت و ولايت...
  حديث انس راجع به ولايت اميرالمؤمنين..
  مكر و آزار قريش به اميرالمؤمنين..
  درس هشتم: ولايت تكوينى امام به اذن خدا بر نفوس سعدا و اشقياء
  مقام امامت اشرف از نبوت است...
  معناى امام.
  درس نهم: در معنى ولايت تكوينى..
  تحقيق در حديث لا يجوز احد الصراط الا من كتب له على الجواز.
  تحقيق در معناى صراط..
  روايت لا يجوز احد الصراط الا من كتب له على الجواز به طرق مختلف
  روايت لا يجوز احد الصراط...در اشعار سيد حميري..
  درس دهم: لزوم امام زنده براى تمتع دلها
  شمول و عموم اصل عليت و معلوليت در نظام هستي..
  تاثير مجالست در انسان.
  قلب امام كانون افاضه علوم است...
  شيعه اساس تعاليم اسلام را بر امامت ميداند.
  شيعه داراى ملاطفت و رقت و ملايمت است...
  بهشت تجلى صفات و اعمال است...
  حقيقت نهرهاى جارى در بهشت...
  نهرهاى چهارگانه جاري در بهشت...
  نهرهاى آب...
  نهرهاى شير.
  نهرهاى شراب...
  نهرهاى عسل تصفيه شده
  نهر زنجبيل و چشمه كافور.
  چشمه تسنيم از زير پاى اميرالمؤمنين جارى است...
  ساقى حوض كوثر.
  اشعار سيد حميري درباره حوض كوثر و ساقي آن.
  درس يازدهم: معناى وحى خيرات به ائمه در تفسير آيه مباركه: «و جعلنا ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم ف
  در معناى وحى خيرات كه بائمه مى‏شود
  معناى وحى تكوينى..
  وحى خيرات به امامان.
  شرط تحقق امامت عبور امام از هستي خود و تحقق به هستي خداست...
  قيام زيد بدستور امام نبوده است...
  حركت و سكون امام هر دو صحيح است...
  روايات درباره اتحاد نفس رسول اكرم با نفس امير المؤمنين..
  خصال موجوده در اميرالمؤمنين..
  رفع شبهه‌اي كه خصوصيات موجوده در مقام ولايت را منافي با قدرت خداوند مي‌پندارد
  درس دوازدهم: لازمه عصمت هدايت‏به حق است...
  لزوم پيروى از حق..
  لزوم پيروى از امام معصوم مبتنى بر اصل لزوم متابعت از حق است...
  در استفهام بايد طرفين جمله، نفى و اثبات باشند.
  على مع الحق و الحق مع على..
  ملاقات علقمه و اسود نزد ابو ايوب انصارى و مذاكره راجع بخلافت على عليه السلام
  عيادت عطا از عبدالله بن عباس و مذاكره درباره خلافت على بن ابيطالب عليه السلام
  علت مخالفت معاندين با خلافت امير المؤمنين..
  اعتراف عمر به مقام امير المؤمنين در روايات اهل سنت...
  درس سيزدهم: معناى هدايت ائمه و شرايطى كه هدايت كننده بسوى حق بايد دارا باشد
  منظور از هدايت به حق چيست؟.
  امام بايد هدايت‏بحق يافته باشد و در آن سه شرط است...
  هفت مسأله از امهات مسائل امامت...
  مسئله 1: امامت قابل انتخاب نيست...
  مسئله 2: امام حتما بايد معصوم باشد.
  مسئله 3: امام بايد از طرف خدا تاييد شده باشد.
  مسئله 4: هيچوقت زمين از حجت‏خالى نيست...
  مسئله 5: علم احاطى امام بر اعمال امت...
  مسئله 6: علم امام به نيازهاى بندگان.
  مسئله 7: افضليت امام از افراد بشر در كمالات نفسانيه.
  افضليت اميرالمؤمنين در جميع فضائل نفسيه.
  على بهترين افراد بشر است و منكر آن كافر است...
  روايات معراجيه داله بر ولايت اميرالمؤمنين..
  بيانات جبرئيل بصورت دحيه راجع به ولايت...
  مسائل هفتگانه امامت در اميرالمؤمنين عليه السلام متحقق بود
  اظهار ندامت ابوبكر از خلافت...
  پنج ايراد بر خطبه ابوبكر.
  ايراد اول:
  ايراد دوم.
  ايراد سوم.
  ايراد چهارم.
  ايراد پنجم.
  تاسف ابوبكر هنگام مرگ بر نه چيز.
  درس چهاردهم: لزوم تبعيت از اعلم.
  بقاء منصب امامت در ذريه حضرت ابراهيم تا روز قيامت...
  تحقيق در معناى كلمه لا اله الا الله..
  امام بايد از تمام امت عالم‏تر باشد.
  لزوم پيروى جاهل از عالم در سه مرحله فطرى و عقلى و شرعى..
  عاقبت امر هر امتى كه حكومت‏خود را بدست كسى غير از عالم‏ترين افراد خود بسپارد تباهى است...
  اميرالمؤمنين عليه السلام اعلم امت‏بوده‏اند.
  اعتراف عمر به اعلميت امير المؤمنين..
  تاسف ابن عباس از اينكه از آوردن صحيفه براى رسول الله مانع شدند.
  مانع شدن عمر از آوردن كاغذ و دوات براى رسول الله..

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی